بچه ها یه خواهر شوهر دارم مارمولک پیش پدر مادرش و حتی شوهرمممم خودشو فرشته نشون میده
یه ناراحتیایی باهم داشتیم چون خیلی زود دستش رو شد برام عجیب غریب عقده ای و اذیت میکنه اصن تا بحال همچین چیزی ندیدم
به همشون درس میده همیشه هم یا لجه یا تیکه میندازه با کلا هیچی هیچی نمیگه
به محض اینکه من گفتم میخوان اقدام کنیم به بارداری شوهرم رفت بهش گفت که توام بچه بیار نازایی زیاد شده و .. اون شوهرش بچه نمیخواست نمیدونم چه شد که راضیش کرد شوهرشو و دقیقا یه ماه بعدش اومد گفت باردارم به منی که حتی نمیزاره از اب خوردنشم چیزی بدونم
کلی ذوق کردم براش تو خلوت خودم براش دعا کردم سلامت باشه خودش و نی نی ش
این ماه به صورت خیلی یهویی و باور نکردنی فهمیدم که باردارمم
و بهش گفتم خیلی سرد گفت مبارکع مبارکه
دیشب که رفتم خونه مادرشوهرم حتی یه کلمه م باهام حرف نزد غیر از سلام
اون ۱۲ سال از من بزرگتره و ۶ ساله ازدواج کرده ۳۸سالشه
ولی نمیدونم چرا اینقد از من متنفره من هبچ کاری باهاش نداشتم فقط خیلی زیاد دخالت میکرد بهشگفتم
همه هم طرف اونو میگیرن
به طرز باور نکردنی حسود و روانیه 😭😭