دوستان عزیز شما هم براتون پیش اومده که الکی بخندید؟ من یک ساعت پیش رفتم اپیلاسیون نمیدونم چرا یهو خندم گرفت از خنده پیچ میخوردم، دختره یه نگاهی بهم انداخت فکر کنم دلش واسم سوخت. خلاصه خیلی حال میده این خنده های بیخودی😆😝
خوش باش که هر که راز داند*داند که خوشی خوشی کشاند،،،، ،،،شیرین چو شکر تو باش شاکر*شاکر هر دم شکر ستاند 💪❤
خیلی زیاد برام پیش میاد. شوهرم بهم میگه باز دیوونه شدی
ته قصه خودشو پیدا کرد اون که بین جمعیت گم شده بود.....اونی که به جای زخمای خودش مرهم زخمای مردم شده بود......چه دقیقه هایی که با حسرت بین آدمای خوشبخت گذشت........کی میتونه حالتو درک کنه کی میدونه که چقدر سخت گذشت
اره من ی ساعت پیش یکی تاپیک زده بو خیلی عصبانی بود همه رو بسته بود ب رگبار از عصبانییت اشتباهی گفت سرتونو کردید تو کبک ی ساعت سر یارورو تو کبک تصور میکردم غش میرفتم از خنده😂😂😂😒😆😆😆😆
امیرمؤمنان علی(ع)- خطاب به قنبر- که میخواست به کسی که به او ناسزا گفته بود، ناسزا گوید- میفرماید: آرام باش قنبر! دشنامگوی خود را خوار و سرشکسته بگذار تا خدای رحمان را خشنود و شیطان را ناخشنود کرده و دشمنت را کیفر داده باشی. قسم به خدایی که دانه را شکافت و خلایق را بیافرید، مؤمن پروردگار خود را با چیزی همانند بردباری خشنود نکرد و شیطان را با حربهای چون خاموشی به خشم نیاورد و احمق را چیزی مانند سکوت در مقابل او کیفر نداد. (أمالی شیخ مفید، ص118، ح2)
ببخشید اگه بخوام دیگه سایت نیامباید به نی نی یار بگم قطع دسترسیمـ کنه
پسر داشتن حس شیرینیه ....دنیای معصوم وکودکانه اش به من که یک زن هستم حس آرامش عجیبی میده.... وقتی که از همه مرد های زندگیم نا امید میشم و به یه گوشه پناه میبرم، یه مرد کوچولو میاد پیشم که نه شوهرمه ، نه پدرمه، ونه برادرم . اون تنها عشق زندگی منه که بادستای کوچولوی مردونه اش موهام رو نوازش میکنه و برای اینکه غصه هام رو فراموش کنم، با صدای قشنگش توی گوشم میگه : مامان، امروز موهات چقدر قشنگ شده .......❤️ وتوی اون ثانیه هاست که من اوج میگیرم وبا عشق زندگیم از ته دل میخندم.... آره ..... عشق زندگی من اون چشمای قشنگ مردونه ست که با نگاهش فریاد میزنه :مامان عاشقتم........ومن با تمام پوست و گوشت و خونم عشقش رو احساس میکنم.....❤️❤️❤️❤️تقدیم به پسردارا😘
واااااایییی عاااااالیه،بخدا مردم دوست دارند بیشتر حرص بخورن، خندیدن خیلی خوبه و خدا هم وقتی میخندیم ...
ماله من البته از شادی نیست. فکر کنم واقعا سیمام اتصالی داره
ته قصه خودشو پیدا کرد اون که بین جمعیت گم شده بود.....اونی که به جای زخمای خودش مرهم زخمای مردم شده بود......چه دقیقه هایی که با حسرت بین آدمای خوشبخت گذشت........کی میتونه حالتو درک کنه کی میدونه که چقدر سخت گذشت
آره با خواهر زادم رفته بودیم حرم ۵ سالشه سرشو گذاشته بود رو پای من میخندید دل درد شده بود از خنده منم فقط نگاش میکردم هنگ کرده بودم ملت رد میشدن فک میکردن این کم داره شیرین میزنه دلشون میسوخت 😅😅😅
باز هم بگو دوستت دارم …اینجا نه دماغ کسی دراز می شودنه گرگی به گله می زند