وقتی تصادف کردم جزئی بود فوری زنگ زدم به شوهرم اومد
دو سه تا مرد غریبه دور ماشین بودن منم از ترس فقط بلند گریه میکردم شوهرم تا رسید اصلا توجهی به ماشین و ادما نکرد فوری اومد سمت من منو بغل کرد ارومم کرد
الانک یادم میاد خیلی جالب بود کع حتی نگا به ماشینم نکرد
یبار دیگم باهم تصادف کردیم تو یه شب باد و بارون زمستونی ماشین لیز خورد خوردیم به یه دیواری از بغل
پیاده ک شدیم فورا اومد سمت من منو برد یه گوشه گف تروخدا اروم باش هیچی نشده
نمیدونم چرا شوهر من عشق ماشین نیس انگار😂😂