2777
2789
عنوان

شما باشین به مردی که

| مشاهده متن کامل بحث + 238 بازدید | 34 پست
بلهاونقدر بزرگ شده که میگه تنها میاممرد شدهخیللیها ننشون نیاد وجود ندارن تنهایی بیانفردا هم خانوادش ...

اشتباه میکنی فردا میره پشت خانوادش تجربت کمه ،خرش از پل بگذره اونا بهش فشار میارن یا ما یا زنت چون از اول مسخره بازی وشروع کردن دیگه بعدا ابایی از کسی ندارن ،این خانواده ها اگر دختری که خانواده پشتش نیست یا کسی و نداره گیرشون بیوفته پدرشو در میارن 

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

خوب مشخصه که خانواده دختر قبول نمیکنن...به تجربه میگم چون تو فامیل و دوست زیاد دیدم...این پسر خانواده ش راحت کنار میزاره تا به شما برسه و خیلی راحت تر شما هم کنار میزاره...مادرش که بهش سالها تعلق داره و بزرگش کرده بی محلی میکنی ...اونوقت چطور به تو وفادار میمونه....

و اینکه بعد ازدواج همه چی گل و بلبل نیست بعد سالها هر مشکلی پیش بیاد نه از خانواده ش حیا داره و نه تو روت میشه با خانوده ت اطلاع بدی.

دختر باید ناز داشته باشه ...پسرم براش لشکر کشی کنه و خواستگاری بیاد.

علت رو میگی


علت خانوادم که مشخصه چ. ن میگن آدم بی کس و کتر راه نمیدیم 

خودمم قبول نمیکنم چون باید بهم احترام بذارن و بیان خاستگاریم و زندگی ای که از روز اول اینطوری بنا بشه خدا به دادش برسه

🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمی‌خواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمی‌دانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)||

خیر ،یه ریگی به کفشش هستیا زن دارهیا خانواده مناسبی از هر لحاظ نداره

 میشناسم خانوادش رو آبرومنده 

پدرش مدیر یه قسمتی در سازمان آب بودن که بازنشسته شدن

موضوع زن رو مطمعنم که نیست 

کاش دلایلتون هم بگین من بهش فکر کنم حرفشم نزن که منطقی نیست

حرفشم نزن،یعنی اصلا اصلا اصلا مطرحش نکن،ک بخوایی دلایل رو بشنوی،

قدری شادی با خودت به خانه ببر...راه خانه ات را ک یاد گرفت....فردا،با پای خودش می آید....🌱
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز