داشتم میرفتم سرکار دیرم شده بود فقط نیم ساعت وقت داشتم یه دوش بگیرم
کنار حموم مون یه پنجره رو به کوچه هست که خونه مون معلومه
قبل من مامانم حوله اش خیس اش از پنجره آویزون کرده منم عجله ای حوله رو کشیدم داخل افتاد روی فرش که پنجره رو ببندم
بعد اینکه از حموم اومدم بیرون پیش بابام خواهر برادرام داد میزد سگ وحشی سگ وحشی تو سگ وحشی هستی
تو آدما نبودی هیچی نمیدونی سگ وحشی
هزار بار بهم گفت سگ وحشی
گفتم که بخدا عمدی نبوده و عجله داشتم حالا که چیزی نشده ولی داد میزد و هیچی حالیش نبود
نگید که وسواسه چون آدم کثیفی هس و اصلا به نظافت خودش و خونه اهمیت نمیده
فقط دلش دعوا میخواد
خسته شدم دختر به این بزرگی شخصیت برام نزاشته پیش بقیه
هر چی بزرگتر میشم می فهمم چرا بابام زن دوم گرفت
تو رو خدا برای شوهرتون بچه هاتون مثل مامان من نباشید
همه مردا هم عوضی نیستن بعضیا مثل بابای من دیگه خسته میشن که زن دوم می گیرن