منمتاهلم دوتا بچه کوچک دارم باورتون میشه من هنوز سرزنش میشم اصلا هم اعتماد بنفس خوبی ندارم از بچگی هم همیشه سرکوفتمیزدن تحقیرم میکردند…یکبار چند هفته پیش بابام سرزده اومد خونم میوه فقط آلو داشتم که براشون اوردم به مامانم میگفت نخور کی آلو میاره برای مهمون؟ گفتم ببخشید دیگه.. مثلا چایی میارم یه قلوپ میخوره میذاره روی میز و میگه اوه اوه اصلا نمیشه خورد به خواهر مامانمم اشاره میکنه نخورید حالتون بد میشه..امروز بابام سرزده اومد یه سری به اصطلاح به نوه هاش بزنه من دیگه اینقدر خوشحال شدم و چون مامانمم رفته بود پیش خالم(مریض هست) من به بابام گفتم بمونید ناهار پیش ما و خواهرمم زنگ زدم از سرکارش بیاد خونه ما
دیگه هرچی تو خونه داشتم سالاد و دوغ وشربت زعفرونی وتخم شربتی درست کردم…خورشت قیمه و خورشت بامیه و برنج و ته دیگ نونی خیلی خوشگل درست کردم
اینقدر این خورشت خوشمزه شده بود اما سر سفره بابام گفت برنج از کجا میخرید؟ گفتم نمیدونم شوهرم خریده شمالیه
گفت اشغاله بلد نیست برنج بخره اوه اوه اصلا برنج ها رو نمیشه خورد/ سالاد رو گفت حالم بهممیخوره دستت رو زدی بهش/دوغت بی نمکه/ خورشتت هم اصلا جا نیوفتاده یکم ته دیگ ها رو اینور اونور کرد و یکمیشو خورد و برنج خالی یه ذره خورد
هنوز بعد از ده سال یاد نگرفتی یه قیمه بپزی؟ روغن که روی برنج ریختی چیه؟ گفتم خب روغن معمولی دیگه ؟ چی باید باشه مگه؟
بغض لعنتی داشت خفم میکرد داشتم میمردم
( بچه ها من دست پختم بد نیست شما منو نمیشناسید ولی بد نبود به خدا خیلیخوشمزه بود خواهرم هی به بابام میگفت بس کنه و میگفت عالیه چرا الکی بهونه میگیری)
اما من گفتم طوری نیست برکت اوردین نوش جونتون
ولی خیلی دلم شکسته
بعدم بلند شد گفت من دارم میرم دیگه چای درست نکن که همونم نمیشه خورد/
اگه هم عقل داشتی پول نمیدادی بری پایه دوربین و فر وهمزن برای خودت بخری و کار خونگی برای خودت راه بندازی کدوم خنگی به تو سفارش میده براش کیک بپزی؟ این همه قنادی خوب تو سطح شهر
واقعا قلبم درد گرفته از این رفتارهاش