سریع سرم رو جدا کردن و یه تخت اوردن گفتن سزارین اورژانسی همین خواستن بلندم کنن گفتن خوب نفس بکش منم خوب نفس کشیدم گفتن ضربانش خوب شد دیگه سزارین لازم نیست ساعت 6 غروب ود دکتر گفت دهانه رحمت شده 8 سانت خوب زور بزنی یه ربع دیگه بچت تو بغلته منم هی زور میزدم دکتر میگفت اصلا خوب زور نمیزنی همه ی دکترا اومده بودن نشسته بودن بالا سر من از بیکاری بعد یکیشون نگاه کرد گفت تو لگنت عالیه فقط بچت 2 سانت سرشو کج گذاشته همینم باعث شده اینقد درد بکشی همینطور من زور میزدم و فایده نداشت بعد دیگه اخراش یاد گرفته بودم خوب زور میزدم دکتر گفت من دارم موهای مشکی شو میبینم آفرین داری خوب زور میزنی ادامه بده خلاصه شد ساعت 8 شب یهو دکتر گفت زود باشین ویلچر بیارید الان همین جا زایمان میکنه سریع ویلچر اوردن من نشستم روش قشنگ سر پسرمو حس میکردم سریع بردن اتاق زایمان نشستم رو تخت دکتر به دکتر دیگه گفت زودباش الان بچه میاد دیگه بی حس نکردن دوبار همونجوری بهم تیغ زدن منم جیغ میکشیدما جیغغغغغ نزدیک 10 تا دکتر بالا سرم بود از یه طرف پهلوی یه دکتر رو گرفته بودم از یه طرف دست یه دکترو جیع میکشیدم ددکتره گفت میخوام یه زور خوب بزنی بچتو بگیرم منم سرمو تکون دادم که مثلا باشه بعد دوتا دکتر شکممو فشار دادن منم زور زدم یهو بچم پرید بیرون همون لحظه همه ی دردام دیگه تموم شد یه پسر جیگر خدا بهم داد که گریه میکرد دکتره میگفت داره میگه مامان مامان خخخخ خلاصه گذاشتنش رو بغلم سینم رو دادن دهنش دکتره گفت یه کوچولو سرفه کن جفتش بیاد بیرون منم دوتا اروم سرفه کردم جفت اومد بیرون و نزدیک یه ربع فقط داشتن بهم بخیه میزدن
امیرحسینم 95/10/10 ساعت 20:15 وزن 3 کیلو قد 49 اومد تو بغلم انشالله قسمت همه منتظرا