یکی از اقوام شوهرم .زنش میره سفر بعد بی خبر برمیگرده خونه میبینه شوهره زن اورده.طفلکی جیییغ و داد میکنه ز میزنه ب پدرشوهرش اینا میان..مرده هم میزاره میره بعد یماه میاد میگه نمیخوامت! زنه ب گفته خودش خواسته بخاطر ی زن خراب و شوهر هرزش زندگی بچه اش خراب نشه و ادامه میده با مرده زندگی رو.
مرده بعد چندماه میگه طلاقت میدم نمیخوامت.سرتون رو درد نیارم.مرده زندگیش رو میفروشه ۲۵۰میلیون میده زنه مهریه ک کلا دیگه بره زنه.بچه ام میده ب زنه. خود مرده ام آس و پاس میشه.شبا مغاره میخوابه.
زنه هی زنگ میزنه ک بچه دلش تنگ شده برات.مرده اهمیتی نمیده .بعد چندماه خبر دادن ک دوباره میخوان عقدکنن
..زنه ام ابلهه ۲۵۰میلیون رو دودستی میده ب مرده ک خونه بگیره وماشین..مهریه ام کلا ۵تا سکه .حالا مرده پول رو برداشته و رفته مدتهاست ک نیست..ز زده گفته نمیخوامت.اون زنه هرزه ک باهاش بوده بارداره ..خلاصه زنه ام دیروز هم۰ین اشکمیریخت ...دلم بحال بچشون کبابه..باشوهرم میشینیم همش غصه بچه اش رو میخوریم.یسره میگه بابام رو میخوام.