2777
2789
عنوان

به خواستگارم مشکوکم

359 بازدید | 21 پست

سلام خانوما، ما دیروز رفتیم یه شهر دیگه برای گردش، موقع نماز مغرب عشاء، بود مادرم گفت بریم مسجد نمازجماعت، خلاصه رفتیم ،منم اونجا نشسته بودم، یه خانومی هم وایساده بود فک کنم ۵ دقیقه یا بیشتر بهم خیره بود،منم معذب بودم گفتم حتما میخواد به حجابم گیر بده،یهو اومد جلو گفت مجردی؟ منم گفتم آره، گفت با مادرت اومدی؟ گفتم آره، مامانمم کنارم بود، خلاصه شماره تماس خواست، منم اعتماد نداشتم، گفتش چیزی نیس که امر خیره، اگه نشد هم چیزی نمیشه،نگران نباش، خلاصه شماره گرفت، بعد نماز رفت با مامانم حرف زد و چیز خاصی نمیگفت، فقط سوال میپرسید، کلل زندگی ما رو پرسید،ولی خودش فقط در همین حد گفت که پسرش متولد چه سالیه و کجا مشغول به کاره و خانوادشون چند نفره؟ هرچی هم مادرم ازش سوال میکرد یا وقتی مادرم میگفت نمیشناسیمتون، اطلاعات نمیداد،حتی من هرچی بهش گفتم من اهل این شهر نیستم میگفت موردی نداره

خلاصه ما هم قضیه رو جدی نگرفتیم اصلا، الان زنگ زده میگه آدرس و شماره تماس منو میخواد با پسرش حرف بزنیم، ما هم نمیشناسیم نمیتونیم اعتماد کنیم،میگه موردی نداره بعدا آشنا میشیم،حتی اسم پسره رو به زور گفت و فامیلیش رو هم نگفت، هرچی هم میگیم نه،خیلییی اصرار داره، میگه: عروس خونه زندگی جمع کن میخواد، با هرچی قهر نکنه بره، پسرش اگه منحرف شد با زبان خوش توضیح بده و راهنمایی کنه،دمدمی مزاج نباشه و قهر نکنه بره و بشینه سر خونه زندگیش با همه چیز بسازه..

از اونجایی که ما خیلیی آدمای ساده و با صداقتی هستیم، منم زیاد شانس ندارم،میترسم، دیروز یه عالمه دختر محجبه و چادری اونجا بود، چرا باید بیاد سراغ من؟ و وقتی هم ما رو دقیق نمیشناسه چرا انقد زود اینهمه اصرار داره به خواستگاری؟

میترسم خدایی نکرده معتاد باشه، یا خیانتکار یا طلاق داده باسه و... دلیل اینهمه اصرار رو درک نمیکنم، میترسم، میشه لطفا راهنماییم کنید؟

ممنونم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خلاصه ما هم قضیه رو جدی نگرفتیم اصلا، الان زنگ زده میگه آدرس و شماره تماس منو میخواد با پسرش حرف بزن ...

عزیزم  من اگه بودم از همون حرفای مادر پشیمون میشدم  دیگه نیازی نبود پسره رو ببینم چه توقعاتی داره 

به فرض محال که این خانم مشکل روانی و اخلاقی نداشته باشه؛ داره رک میگه یه دختر بدبخت و توسری خور میخوام که پسر ول و داغونم رو جمع کنه! یعنی آشنام بود بعد از گفتن این مزخرفات باید از خونه بیرونش میکردید این که دیگه تکلیفش مشخصه

فکر میکردم میتونم همه آدمها رو نجات بدم..‌. تا اینکه متوجه شدم اونا دارن خودمم توی باتلاق غرق میکنن.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   zariqwp  |  21 ساعت پیش
توسط   bff_  |  1 روز پیش