تو ماه رمضون ۱۴۰۲ سوره های باطلی خوندم + ۶۰ قاف که از نی نی سایت یاد گرفته بودم ، از اول ماه مبارک سوره های باطلی رو شروع کردم ، روز ۱۵ ام ماه رمضون آیات ۶۰ قاف رو شروع کردم ۱۱ روز ( همون ۱۲۰ بار در ۱۱ روز ) بعد از ۱۱ روز سبک و پر انرژی و شاد شده بودم انگار برگشته بودم به سالهای قبل از طلسم برگشته بودم به ۱۲ سال قبل ( انگار یه باری از پشتم برداشتن ) بعد از چله های باطل سحر دوباره احساسشون کردم { مثل یک انرژی } و فهمیدم دوباره جادوی سیاه شدم ،
هر از گاهی انجام میدادم دست و ما شکسته
مثلا آبان ماه بود و فامیلمون تازه فوت کرده بود و یه پسر خوشگل مجرد پولدار داره که از من بزرگتره شبش زنداداشم اومد خونشون منو دید شوکه شد [[[[[ خاک بر سر ترس اینو داره نکنه باهام ازدواج کنه در حالیکه که معیار من ازدواج با فامیل نیست ، قبلا هم سال ۹۳ جن من دیدم ، سال ۹۵ هم به خاطر برادر بزرگترش واسم جادو گرفت که منو نگیره ، تو عروسیشم زنداداشم بهم پوزخند میزد ،،، بعدش مسافرت رفتیم مشهد و تا سال ۹۸ چیزی نمیدیدم خواستگار هم کم و بیش میومد تا اینکه سال ۹۸ به خاطر پسر عموم جادو گرفت برام و پسر های دیگه که تا الآن ادامه داشته و داره ) ، اردیبهشت ۱۴۰۰ رفتم پیش یه دعانویس قرآنی حرفه ای تاس انداخت گفت بستگی داری دشمن داری شهریور سال ۱۴۰۰ هم که دست زنداداشم قطعی قطعی رو شد دونستم جادو های قبلی هم کار خودش بوده ( به عنوان گیرنده و خریدار جادو ) از اون به بعد اون کاربری ها رو ایجاد کردم . ]]]]]
آبان که فامیلمون فوت کرده بود مراسما و مسجدای مختلف میرفتیم و قرآن و ادعیه میخوندیم ، چند روز قبل چهلمش دختر عمه ش واسش مراسم گرفته بود تو مسجد ( ختم انعام بوده ) مام رفتیم موقع تلاوت سوره ی انعام اعصابم خورد میشد عصبانی میشدم دلم میخواست برم قاری رو بزنم ، به زور ریختم تو خودم خودمو نگه داشتم ( بعد ها تو نی نی سایت کاربری نوشته بود یه دعانویس_باطل سحر حرفه ای بهش گفته ختم انعام بهترینه برای باطل سحر )
خوابای این جوری میدیدم مهمونی بود تو خواب زنداداشم و خواهرشو دیدم داشت پز میداد خواهرم یه خواستگار پولدار داره منم گفتم ان شا الله خوشبخت بشه ، بعدش خوابیدیم پسر مورد علاقه ام اومد بغلم کرد بعد یه موجودی که نمیدیدمش آستین لباسمو به شدت کشید پاره کرد منم تند تند با وحشت اعوذ بالله گفتم و کامل سوره ی ناس خوندم خیلی عصبانی شد منو یه متری بلند کرد و کوبوند زمین از خواب پریدم ساعت ۷ صبح بود هنوز سر و کمرم درد میکرد ، خوابای دیگه هم بود که یادم نمونده
فرداش شب قبل خواب بالای سرم قرآن کامل کوچیک گذاشتم روش یه مهر کربلا ( و این آیه رو خوندم و فوت کردم دور و برم : فَسَیَکفیکَهُم الله و هو سمیع العلیم ( حس کردم فرار کردن یه اتاق دیگه و تا صبح اونجا موندن و یکیشون به ترکی فحشم میداد میگفت بُیون باتسن ( یعنی بری زیر خاک ) فردا شب
{{ مهر کربلا : من چند ماه قبلش چنتا مهر کربلا خریده بودم از لوازم مذهبی فروشی کارتن کارتن مهر کربلا داشتن من تو دلم گفتم اینا همشون مهر کربلا س ؟ }}
فردا شب رفتم اتاق روی صندلی مهر کربلا بود یه حسی درونم یا کنارم بهم وسوسه کرد ( احتمالا کنارم ) بشین روی مهر کربلا من نشستم زمین همون حس گفت چی میشد مینشستی رو مهر بعدش یه سایه ی سیاه کوچیک دیدم از روی سرم رد شد شکلش افتاد رو آینه ( در کاربر گبی تاپیکشو زدم که هم ترکید هم باعث تعلیق دائمم شد )
هر از گاهی حسشون میکنم ۹۰ درصد ، ۵ درصدی به ندرت میبینم ، ۵ درصدی لمس میشم )
هنوزم نصف شبا حسشون میکنم و نورهای نارنجی میبینم ، جدیدا نورهای سبز هم میبینم ( فقط یه گوشه ی پذیرایی هستن ) ( قبلنا میگفتم خطای دیده )