میدونی داستان شما مثل چی میمونه؟ یه روز یه پسری که از یه دختر سی دی فروش خوشش میومد هر بار وارد مغازه ی اون دختر میشد تا به بهانه ی دیدن اون دختر چند تا سی دی بخره، اون پسر عاشق دختر بود ولی نمیتوانست چیزی بگه، تا اینکه یه روز تصادف میکنه و میمیره، دختر سی دی فروش وقتی وارد خونه ی اون پسر میشه میفهمه که پاکت سی دی هاش دست نخورده باقی موندن، دختر شروع میکنه به اشک ریختن البته نه به خاطر مرگ اون پسر بلکه به خاطر اینکه اون دختر به خاطر عشقی که به پسر داشت هر روز نامه های عاشقانه تویه اون پاکت ها میزاشته، و پسر بدون اینکه اون سی دی ها رو باز کنه و نامه ی عاشقانه شو ببینه از دنیا رفت.... اون مرد بدون اینکه احساس اون دختر رو بفهمه....