2777
2789
عنوان

سلام میاید ی لحظه آقایون خیلی به نظرتون احتیاج دارم گرفتارم

| مشاهده متن کامل بحث + 249 بازدید | 45 پست
اگ برم بهش بگم همه جا رو پر نمیکنه آبروم بره؟

خب دیگه دقیقا هم منظور من از اول حرف هامون همین بود، یادته بهت گفتم حواست باشه که آدم سوع استفاده گری نباشه؟ دقیقا منظور من همین بود، اگه بهش اطمینان داری که این کاره نیس بهش بگو و اگر نه که بهتره ازش فاصله بگیری

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خب دیگه دقیقا هم منظور من از اول حرف هامون همین بود، یادته بهت گفتم حواست باشه که آدم سوع استفاده گر ...

مم فقط میدونم پسر خوب و مهربونیه دیگ درمورد بقیه اش نمیدونم 

خب دیگه دقیقا هم منظور من از اول حرف هامون همین بود، یادته بهت گفتم حواست باشه که آدم سوع استفاده گر ...

خب چرا اون مستقیم بهم نمیگه این ادا هارو در میاره

مم فقط میدونم پسر خوب و مهربونیه دیگ درمورد بقیه اش نمیدونم

میگم چطوره اصلا بی خیال بشی اگه به طور کامل شناختی ازش نداری؟ این قضیه مثل یه شمشیر دولبه میمونه، یا میگی و بهت برای وارد شدن به رابطه جواب مثبت میده و یا اینکه بهت جواب منفی میده و آبروت به خطر می افته، به نظرم ارزشش رو نداره به خصوص درمورد آبرو که از هر چیزی ارزشش بیشتره

میگم چطوره اصلا بی خیال بشی اگه به طور کامل شناختی ازش نداری؟ این قضیه مثل یه شمشیر دولبه میمونه، یا ...

ی بار بهم گفت برداشت رو ببرم پر آب بکنم پیش آب خوری بودم اون موقع

خب چرا اون مستقیم بهم نمیگه این ادا هارو در میاره

چون حس اون هم دقیقا مثل توعه، تو می‌ترسی از اینکه به آدم بدی رو بندازی که آبرو تو به خطر بندازه و اونم دقیقا از همین میترسه، تا زمانی که یکی از شما ها بی خیال نشه یا برای شکل گیری این رابطه قدمی بر نداره این ترس همچنان باقی میمونه

چقدر غم انگیز بیچاره قلبامون

میدونی داستان شما مثل چی میمونه؟ یه روز یه پسری که از یه دختر سی دی فروش خوشش میومد هر بار وارد مغازه ی اون دختر میشد تا به بهانه ی دیدن اون دختر چند تا سی دی بخره، اون پسر عاشق دختر بود ولی نمی‌توانست چیزی بگه، تا اینکه یه روز تصادف می‌کنه و میمیره، دختر سی دی فروش وقتی وارد خونه ی اون پسر میشه میفهمه که پاکت سی دی هاش دست نخورده باقی موندن، دختر شروع می‌کنه به اشک ریختن البته نه به خاطر مرگ اون پسر بلکه به خاطر اینکه اون دختر به خاطر عشقی که به پسر داشت هر روز نامه های عاشقانه تویه اون پاکت ها میزاشته، و پسر بدون اینکه اون سی دی ها رو باز کنه و نامه ی عاشقانه شو ببینه از دنیا رفت.... اون مرد بدون اینکه احساس اون دختر رو بفهمه....

میدونی داستان شما مثل چی میمونه؟ یه روز یه پسری که از یه دختر سی دی فروش خوشش میومد هر بار وارد مغاز ...

خب به دوستانش نمیتونه بگه که بیان به من بگن؟

خب به دوستانش نمیتونه بگه که بیان به من بگن؟

البته که می‌تونه بگه، ولی همچنان ترس داره، ترس از شنیدن جواب رد، ترس از رفتن آبرو، شاید هم به دوستاش اونقدری اعتماد نداشته باشه که بخواد واسطه شون کنه پس ترجیح میده ساکت بمونه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792