واقعا چجوری با زن داداش گلتون سروکله میزنید حتی دو دقیقه هم نمیتونم باهاش همنشین شم چه برسه تو مهمونی انقدر پیچوندم مهمونیو ایندفعه هم نرم بپیچونم خیلی معلومو بد میشه
ماه که همیشه پشت ابر نمیمونه نمیتونم مهمونی رو همیشه تا ابد بپیچونم اینبار چیکار کنم چاره ای ندارم
به خاطر داداشم احترام میزارم اونم میزاره
اینقد اینقد ازش بد دیدم ک قشنگ میتونم تاابد قیدشو بزنم فقط وفقط وفقط بخاطر مادرم باهاش یکم خوبم
یکی از همین زن داداش ها هم من دارم مجبوری بهش احترام میزارم به خاطر داداشم
بگو تا یه مدتی حال و حوصله مهنونی رفتن نداری
واقعا من نمیدونم این ارتباطات اجباری برای چیه
چرا من باید بشینم چرندیات زن داداشمو گوش بدم مگه زنه منه یا به من ربطی داره که وقتی دوقلو زایید برم کمکش
منم مادربزرگ خدابیامرزم تا زنده بود همش به مامانم و خالم اصرار داشت زنداییامو دعوت کنن یا رفت و آمد کنن
ولی واقعا آدمای رومخی بودن
یکیشون سر اینک من عروسشون نشدم چیکارا که نکرد
عزیزم من درخواست دادم درمورد کاشت حلزون سوال دارم ازت لطف میکنی پاسخ بدی
اولین خواهر شوهر میبینم از عروس اینقدر واهمه داره. ولی شما توی این چند وقت اگه سکوت کردی و پرروتر شده، برگرد بهش، مثل خودش، حقی نداره وقتی کسی چرت و پرتی گفت اونم دهنش را باز کنه، البته باید حرفای عروستون هم شنید، من بنا به حرفای خودتون گفتم.
ولی اول اون اقوامتون را درست کن بعد بیا سر زنداداشت
اولین خواهر شوهر میبینم از عروس اینقدر واهمه داره. ولی شما توی این چند وقت اگه سکوت کردی و پرروتر شده، برگرد بهش، مثل خودش، حقی نداره وقتی کسی چرت و پرتی گفت اونم دهنش را باز کنه، البته باید حرفای عروستون هم شنید، من بنا به حرفای خودتون گفتم
