چرا نمیره سرکار !خب تو برو سرکار لا اقل که کمتر ببینیش
سر خودتو به یه کاری گرم کن که کمتر تو مخت باشه
یا یه کاری ردیف کن که دو تایی با هم کار کنید
عموی یکی از فامیلامون معتاد بود.. زنش با قرض و وام و قرعه کشی خونگی و.. یه میوه فروشی کوچیک ردیف کرد گوشه ی حیاطشون.. بعدا مغازه زدن و پیشرفت کردن و زنه هم تو خونه رب درست میکرد و لواشک و.. سرش گرم بود و بچه هاشون هم کمک میدادن و زندگیشون حسابی تغییر کرد