خانواده مادرم یعنی مامانبزرگ و خاله و داییهام کلا ادمای دوبههم زنی هستن خیلی دخالتکننده خیلی حقبهجانب....چندین بار تا حالا باعث بحث و جدل بین من و مامانم و داداشم و مامانم شدن ولی بازم مامانم ازشون دفاع میکنه!
تو تاپیکام هست ماجرای من که ۷ ماه خونه بابام قهر بودم بعدش برگشتم سر زندگیم چه حررررفا که از این خانواده من نشنیدم بعد هم که برگشتم گفتن ما منتظریم تا دوباره شوهرش بیرونش کنه طلاق بگیره و الانم همچنان منتظرن و این قضیه رو مامانم میدونه!
میگفتن تو لیاقت بچت و نداری برو پیش شوهرت بچت و بده ما بزرگ کنیم...!
حالا سر یه جریانی من با داییم بحثم شد مامانم طرفداریش و کرد منم خیییلی عصبی شدم خیلی حرفای بدی به مامانم زدم با بچم قهر کردم اومدم خونه خودم گفتم تا زمانی که با اونا قطع رابطه نکنی من خونتون نمیام
حالا دلم برا مامانم سوخت نمیدونم چیکار کنم از دلش دربیارم