بچها خلاصه زندگیم به جون مادرم که عزیزتر جونمه دروغ نیست بیاید راهنمایی کنید
دوستان شبتون بخیر ..خلاصه میتوستم سر کسی درد نیارم
بچها من ۵ سال پیش با ی پسری دوست شدم که به شدت عاشقش شدم اونم اومد خواستگاریم توی دوران دوستی گفت من مبتلا به اچ ای وی شدم منم آگاهی لازم نداشتم راجب مریضیم رفتیم خانه بهداشت سلامت که راجب این نوع مریضی توضیح میده گفت رعایت کنی بهت منتقل نمیشه منم عاشقش بودم و قبول کردم ولی به خانوادم نگفتم ،،،گذست عقد کردیم رفتیم سر زندگیمون کم کم متوجه شدم بعد ۱ سال داره با دختر توی تلگرام اینا پیام میده هیچ وقت هم گردن نمی‌گرفت ولی خیلی بهم محبت و توجه میکرد گذشت شروع کرد به کتک زدن سر چیزای بی مورد ...بعد ۴سال زندگی مشترک و کلی بی پولی بدبختی که خودمم کنارش ۳ تا کار انجام میدادم تا خرج در بیاد شوگر مامی داشت و من پبام های بعد ۴ سال زندگی دیدم و هزار تا پیام های دیگه نتونستم تحمل کنم توی اعتیاد به مواد کیمیکال که خیلی اعتیاد آورده هم افتاده بود به بابام گفتم و الان ۱ سال بعد کلی قهر و آشتی مجبور شدم تصمیم بگیرم جدا بشم چون بهم مریضی اچ پی وی یا همون زیگیل تناسلی تر نوع پرخطرش هم داده چون خیلی رابطه جنسی داشته که من اینو گرفتم خیلی تو دروان سختیم برام دعا کنید میاد تو دادگاه گریه می‌کنه من زنمو دوست دارم می‌خوام برگرده و ۳ بار درخواست طلاقم رد شده الان من موندم کلی غم غصه چیکار کنم بهتر بشم ؟
