اولویتش بقیه شدن ، اولیتش خونوادشه ، قبلا ی کلمع بی احترامی نمیکرد اما الان کلی فوش به خودم و خونوادم داد سر مادرش ک بازم من مقصر نبودم ،ترجیح میده با بقیه بیرون بره تا من ، بخاطره خونوادش منو بیرون نمیبره میگه دادوبیداد میکنن ک چرا بیرونید ... تو نداریش پیشش بودم الانکه دست و بالش یکم باز شده داره باز دست ب سرم میکنه بخاطره چیزایی ک قولشو داده ، نزدیک یکساله باهاش تو ی اتاق زندگی کردم پا رو خونوادم و خودم و آرزوهام گذاشتم 🙃 حالا ک میتونه صد در صدی بگیره نمیکنه هرسری ی دلیل مزخرفی میاره انگار آدم سابق نیست ... انگار کسی ک شناختمش نیست ...
۱۰۰تومن داشت گفت خرج شد تموم و ما هیچکاری باهاش نکردیم جز ۱۲ ملیونش ک مطمئنم دادتش خونوادش ... خونه نگرفت ، حالا ک هست بازم داره دست ب سرم میکنه
خیلی خسته شدم تا الان فقط دلخوشیم عشقمون بوده احترامی ک برام قائل بوده اولیت بودنم اما الان این دلخوشیم ندارم ... نه میتونم برم نه میتونم بمونم فقط انگار دارم خودمو گول میزنم و جوری رفتار میکنم انگار همه چی مث سابقه اما نیست واقعا ... رفتار خودش منو سردم کرده