نمیتونم مثل بقیه باشم
به همه بدبینم
از همه متنفرم
چه روزایی رو تو ذهنم رقم میزدم ولی چه روزایی برام رقم خورد هرچی تلاش میکنم بن بسته
و از طرفی مجبور با معاشرت با کسانی هستم که ازشون متنفرم
همه میگن ورزش کن پیش مشاور برو مثبت باش فلان کن بیسان کن
اما دیگه خسته شدم نه پولشو دارم نه توان هیچکاریو
سرخورده شدم خسته شدم افسرده شدم
بعد از کلی سال که داروی افسردگی مصرف کردم هنوز افسرده م
شوهرمم نمیزاره برم سرکار استقلال مالی داشته باشم حداقل پولی دستم بیاد شاید اوضاع عوض شه
همیشه تو محدودیت بودم و بلند پرواز و همیشه بخاطر بلند پروازیام با سر خوردم زمین
واسه همینه از همه و پیشرفتاشونو شادیاشون متنفرم عقده شده برام و این منو از خودمم متنفر میکنه