از اول بگم عموی شوهرم هییت داره تو روستا صاحب هییت .هرسال شام و ناهار میدن و کلی مهمون دعوت میکنن من همیشه تو همه مهمونی ها با جاریم جوریم باهم با اون میشینم حرف میزنیم .... این دفعه اینا دعوت کردن شب تاسوعا شام جاریم اونجا نبود .یعنی من تنها بودم . مادرشوهرم رفته بود کمک. تکو تنها نشسته بودم .
عروس عمه شوهرمم هم اونجا بود چند بار رفتیم بیرون همش میگه از تو خیلی خوشم میادو فلانو ازین حرفا خیلی به نظر خودم رابطمون خوب بود .ولی اونشب خیلی قیافه میگرفت رفته بود با بقیه عروسا و دخترا نشسته بود
من رفتم تو جمعشون اصلا حرف نزدن بعد دیدم تازه حرفشونم قطع کردن عروس عمه هم اصلا تحویل نگرفت .خیلی ناراحت شدم چرا اینجورین همشون وقتی تنها خودمونیم خیلی جورن ولی تو جمع اصلا تحویل نمیگیرن ادمو .منم ناراحت شدم رفتم حیاط به بقیه کمک کنم .