خدایا خسته شدچ از کم خوابی و بیخوابی...
کی بچه ها بزرگ میشن
دلم میخواد مثه روزای تعطیل خونه پدری تا صبح پاش فیلم و سریال و کتاب باشم بعد تا لنگ ظهر بخوابم بعد که بیدار شدم ناهار اماده باشه صبحانه و ناهارمو یکی کنم. بعد ناهار ظرفا رو جنع کنم چایی اماده باشه برم ت. اتاقپ چایی بخورم از تو اتاقم فقط برای دستشویی برم بیرون تا لصر که مامانم بگه بیا بریم یه دوری بزنیم...
🤐 ولی الان اشپزخونه منو فرا میخونه مثه فرفره باید بچرخم تا شب ساعت ۲. و ۳ که همه بخوابن
یه روزایی دلم میخواد برم یه جای دور خیلی دور که هیچکی نباشه منو بشناسه و صدام کنه دو روز بمونم به صدا زدن اسمم هم الرژس پیدا کردم دیگه