قبلا اکیپ داشتم.اکیپ ۶.۷نفره.. با ۲ تا از بچه های اون اکیپ اومدم اینجا درس بخونم... یکیش ک رفت با بقیه ی بچها سزیع اوکی شد و با من زیاد صمیمی نشد.یکی دیگ خیلیییییییی باهام صمیمی بود ولی خیلیییییی اذیتم میکرد اشکمو درمیاورد ازارم میداد توزندگیم فضدلی میکرد دخالت میکرد .هرروز بخاطزش گریه میکردم.ولی قدرت ترک کردنشو نداشتم.تا اینکه اون دوستم (همینی ک نمیتونم رهاش کنم و دوسش دارم) اومد باهام اشنا شد توی سرویس رفت و امد باهم توی یک سرویس بودیم...بغلم میکزد بوسم میکرد نوازشم میکزد دربارع ی زندگیش خیلی راحت بدوت هیچ سانسوری حرف میزد واین باعث شد من باهاش راحت باشم و دوسش داشته باشم..و باعث شد ک اون دوستم رو ک خیلی اذیتم میکرد، ترک کنم.
احساس میکنم تنهاااایی بیش از حدم باعث شد ب دوستم وابسته بشم و نتونم فراموشش کنم.البته بکم تنهاااا رفیقی بود ک انگار دوسم داش(نمیدونم حالا دوسم داشت واقعا یا ن) .و واقعا یهم محبت میکزد و احساس راحتی داشت باهام.من دیگ هیج رفیقی ندارم .تنهااااتزینم.همش میگم کاش دورم شلوغ شه و رفیق پیدل کنم و فراموص کنم اونو