بچه ها بیان نظر بدین .
من یه زن خونه دارم شوهرم تو محیط اداری کار میکنه از صبح میره تا شب ساعت ۸ میاد خونه تو محیط کارش خیلی با هم زن و مرد راحتن از زندگیشون میگن حرف میزنن می‌خندن...اینا برام مهم نیس ولی وقتی میاد خونه اصلا حوصله حرف زدن باهام نداره زود شام میخوره میگه خسته ام میره میخوابه نهایتا یه کم با بچه بازی کنه قبلا آخر هفته ها میرفتیم ۳ تایی بیرون ولی جدیدا با چندتا از همکارای مردش و زناشون همش قرار میزاره و میریم بیرون اما بديش اینه مشروب میخورن و حتی بعضیاشون زناشون میخورن ولی من نمی‌خورم کلا آخرین باری که برام کارو گرفت یادم نمیاد آخرین باری که گفت دوستت دارم بیشتر از تعریف همش ایراد میگیره حتی یکی دوبار وقتی داشت با همکارش حرف می‌زد گفتم چی میگه گفت بگم نمیفهمی که کاریِ...من صبح تا شب تو خونه تنهام با بچه نه کلاسی نه دوستی نه همصحبتی نهایتا یکی دوبار در هفته برم خونه مامانم و فامیل مهمونی احساس میکنم دیگه دوستم نداره خودمم دارم سرد میشم نسبت بهش فکر میکنم با دوستاش حتی با زنای اونا بیشتر بهش خوش میگذره با همکارای زنش ....
