امروز تولدمه..من با پسر خالم که حدوداً ۱۳,۱۴ سال ازم بزرگتره تو یه روز به دنیا اومدم..صبح با اینکه میدونستم قراره روز بدی داشته باشم بیدار شدم.مامانم به بابام گفت:
زنگ میزنم به فلانی(پسر خالم) تولدشو تبریک بگم قربونش برم امروز تولدشه..!وقتی زنگ زد مامانم به پسر خالم شاد و شنگول گفت امروز تولد یه نفرههه بعد پسرخالم از اونجایی که شعور داره گفت تولد یه نفر نیست خاله تولد دونفره:/مامانم هم اعتنایی نکرد و به صحبتش ادامه داد دعوتش کرد کافی شاپ که اونم قربونش برم نیومد..از صبح همش مسخرم میکنم!یه تبریک خشک و خالی نگفتن بهم طلبکارم هستن. من دو تا رفیق دارم که واقعا هم اونا منو دوست دارن هم من اونا رو..عکسمو گذاشته بودن استوری و بهم تبریک گفته بودن خب منم دخترم دل دارم روحیه دارم عکسم از این ژست های جدید بود و نگاهم به زمین بابام به مامانم نشونش میداد میگفت ببیتش از خجالت داره زمینو نگاه میکنه بعد هر هر میخندیدن..به خدا از صبح هزار بار آرزوی مرگمو میکنم..ولی از طرفی هم میگم من باید ۶ سال اینجا رو تحمل کنم کنکور بدم از یه جای دور قبول بشم برم و پشت سرمو نگاه نکنم بلکه از دستشون راحت شم تنها انگیزم برای زندگی موفق شدن و راحت شدن از شر این خونوادس و تنها آدمایی که واقعا حالمو خوب میکنن و همون دو تا رفیقامن:)💔