2777
2789


سلام دوستان من واقعا به راهنمایی هاتون نیاز دارم


من ۶ ساله عروسی کردم و عروس دختر عموم هستم همسرم خیلی خیلی خوبه و بشدت ب همدیگر وابسته ایم


این جایی که زندگی می‌کنیم طبق عقاید قدیمی که دیگ هم کم کم داره از بین میره


یکی از پسر های خانواده ازدواج کردنی مستقل نمیشن و با خانواده خودش میمونه


ما ک ازدواح کردیم چون همسر من خیلی از همه نظر تحت کنترل خانوادش بود مادرشوهرم دوست داشت اون پیششون بمونه و مستقل نشیم منم مشکل نداشتم


تا اینکه دیگ دخالت ها و بد رفتاری های مادرشوهرم شروع شد حتی اجازه نمی‌داد موقعیت نمی‌داد ما تنهایی جایی بریم جایی اومدنی خریدی داشتنی باید بهش نشان میدادم


تا اینک حدود ی سال بعد ازدواج خیلی شدت گرفت حتی نمیذاشت برم دکتر و اون همسرم دعوا کردن و ما خانه مستقل گرفتیم با کلی دعوا خانه مستقل گرفتیم


حین این دعوا ها خانواده شوهرم همه طلاهای عروسیم ازم کرفتن و ما مغازه لوازم یدکی داشیم اون موقع کرایه بود ادعا می‌گردن باید سهم وسایل هایی که توشن بهشون بدیم با اینک اکثر وسایل ها قرضی بود


همسرم اون به دست چند تا ریش سفید آورد وسایل هاشون ب پول نصف کرد باهاشون


تا ی مدت آرام بودن اما همچنان بد بودن با من من باردار شدم اولین بچم بدنیا اومد حتی دیدن بچم نیامدن چند ماااه از دنیا اومدن بچم گذشت چون پول لازم داشتن مجبوری بعد چند ماه اومدن


منم بخاطر شوهرم دیگ چیزی نگفتم


این مدت همچنان سرد بودن باهام حتی مواقعی بوده ک همسرم برام طلا خریده بود رفتيم اونجا بهم فش دادن پیش خودم


من فقط پاشدم اومدم چیزی نمیگفتم همسرم جواب میداد اما دعوا اینا میگردن


گذشت من برای بار دوم باردار شدم دوباره موقع زایمانم هیچکدام نیامدن با اینک قهر هم نبودیم


پسرم ی سالش شد با اصرار بقیه ما پیش قدم شدیم رفتیم آنجا


گذشت متاسفانه متاسفانه من پارسال تو تصادف تنها برادری داشتیم از دست دادیم.


اومدن مراسم


خانواده پدرم ک تنهایان کمکم بودن هم ب من هم همسرم تو همه شرایط مون نتونستن شهر خودمون دوام بیارن بعد برادرم رفتن شهرستان تو اون یک سال ک من اینحا کسیییی نداشتم مادرشوهرم برادرشوارااام هیچکدام یک بار نیامدن خونم


یک بار بهم سر نزدن ایم شرایط سختتتتتت


حتی اینجا ک فامیل ها سیاه از

تن خانواده عزادار در میارن مادرشوهرم ی ر سری هم نیاورد سیاهم در بیاره


اون مدت افسرده به تمام معنا بودم از ی ور درد برادرم ی ور درد تنهایییی خیلی روم فشار بود.


یکبار بهم سر نزد این ی سال با اینک خانه اش چند کوچه فاصله است


الان ی سال و چند ماه برادرم تمام شده آخرین دیدارمون با اونا همان مراسم برادرم بود


همسرم هم بخاطر من باهاشون این مدت قهره


اما اونم تنهاست هر چی باشه میگم باز خانواده اش هستن نمیدانم چکا. کنم از ی ور اصلا دلم نمیخاد همسرم تنهایی بره اونجا


چون مطمئنم تنهایی هم بره مشکلات خیلی زیادی حرف و حدیث های زیادی در میارن


از ی ور دلم نمیخاد ببینمشون دیگ


از ی ور نمیریم هم مراسمی چیزی بودنی چون همگی فامیلیم هر کس میاد ی نصیحتی میکنه ک پدر مادرت هستن به همسرم میگن


نمیدانم چکار کنم قطع ارتباط کلی هم میدونم نمیشه که چون پدر مادرشن


به تازگی به همسرم گفتم اگر اومدن دنبالت تنها برو اما میدونم اگر من نرم اون تنهایی بره اونجا  خیلی روم تاثیر میزاره در رابطم با همسرم نمیدانم چکار کنم واقعا دو دلم بخدا


خیلی خسته ام دوستان اگر میشه تروخدا شما بگید چ کار کنم🙏🙏🙏😔😔😔


🎓ا

یا حق...

بخاطر زندگیت با همسرت برو که شست و شو مغزیش ندن

گرچه قطع ارتباط کامل هم مساله ای نداره بهترم هست

مشاوره رایگان پوستی + ارسال رایگان محصولات به همه جای ایرانhttps://www.ninisite.com/discussion/topic/9427706/مراقبت-پوست-با-انواع-ماسک-ورقه-ایضدجوشضدچروکآبرسان
بخاطر زندگیت با همسرت برو که شست و شو مغزیش ندنگرچه قطع ارتباط کامل هم مساله ای نداره بهترم هست

ی سال قطع ارتباطی م کلا چون اون بچه زیاد داره تقریبا و خیلی هم بی احساس انگار ن انکار اینم بچش. اما احساس میکنم که همسرم نیاز داره

یا حق...

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اولا اینکه شما تنها نیستی خانواده‌ی خودت رو تشکیل دادی همسرت و بچه‌هات. در ثانی برای اینکه از این وضعیت خارج شید نیاز نیست دوباره با خانواده‌ی همسر گرم بگیرید بهتره دوستانی پیدا کنید و سرتون رو باهاشون گرم کنید یا با رفقای قدیمی دوباره ارتباط بگیرید همکار، همسایه، دوست تو باشگاه و... با همه‌ی اینا میشه گاهی برنامه گذاشت تا حدودی صمیمی شد و از تنهایی درومد. خانواده‌ی همسرتون فقط در حد سلام علیک و ارتباط خیلی معمولی مثلا مریض شدن برین عیادت، عروسی و عزا داشتن شرکت کنید عیددیدنی برید و... در همین حد دلیلی نداره همسرتون تنها بره شما و بچه‌هاتون هم باهاش برید. این مساله رو برای خودتون خیلی بزرگ کردید. شما بدون وجود اونا هم زندگیتون چیزی کم نداره. اگه اونا خانواده‌ی حمایتگر و خوبی باشن پسرشون رو ول نمیکنن به امان خدا فقط به این دلیل که خواسته مستقل باشه. پس بیخودی ذهنتون رو مشغول اونا نکنید و به زندگیتون برسید. اگه نیاز به تراپی دارید برای درمان افسردگی حتما اقدام کنید منتظر نباشید بقیه بیان حالتون رو خوب کنن.

اولا اینکه شما تنها نیستی خانواده‌ی خودت رو تشکیل دادی همسرت و بچه‌هات. در ثانی برای اینکه از این وض ...

ببخشید وسط حرفتون پریدم 

خواستم بگم امان خدا جای بدی نیست

کاش هممون در امان خدا باشیم

اولا اینکه شما تنها نیستی خانواده‌ی خودت رو تشکیل دادی همسرت و بچه‌هات. در ثانی برای اینکه از این وض ...

خواهر گلم منم دردم همین اصلا دلم نمیخاد همسرم اونجا تنهایی بفرستم که بگن همسرش نیامد این بهش گوش نداد تنها اومد خونم ....از ی ورم انقد دلم شکستن نمیخام چش تو چش شم نمیداتم ج کنم 

یا حق...
ببین عزیزم اگه میخوای دعوا یا داستانی پیش نیاد در حد ی سلام علیک با خانواده شوهرت ارتباط داشته باشچو ...

افرین دیگ به قول همسرم این درست شدنی نیست اما ...اینک قطع ارتباط کردم از هر طرف بهم فشار اومده هم اینک میدونم همسرم بخاطر مردم هم شده میخاد ارتباط داشته باشا 

یا حق...
افرین دیگ به قول همسرم این درست شدنی نیست اما ...اینک قطع ارتباط کردم از هر طرف بهم فشار اومده هم ای ...

منم قبلا شرایط شما رو داشتم .نمیشه قطع ارتباط کرد .همسرتو تنها نفرست اونجا .توکل کن بخدا قوی باش و همراهش برو .این سختی رو بجون بخر عوضش شوهرتو تنها گیر نمیندازن که حرف یادش بدن

خواهر گلم منم دردم همین اصلا دلم نمیخاد همسرم اونجا تنهایی بفرستم که بگن همسرش نیامد این بهش گوش ندا ...

عزیزم با همسرت برو و خیلی رسمی و کوتاه باهاشون دیدار داشته باش. باور اول سخته برات طبیعیه ولی چاره‌ای نیست ظاهرا تو محیطی هستین که نمیشه کلا قطع رابطه کرد سالی دو سه بار به مناسبت شبی میری و میای کاری هم به کسی نداسته باش و اصلا در پی گلگی یا توضیح هم نباش.

منم قبلا شرایط شما رو داشتم .نمیشه قطع ارتباط کرد .همسرتو تنها نفرست اونجا .توکل کن بخدا قوی باش و ه ...

انقد دلم خون کردن بخصوص این مدت ک برادر اینطور شد ی سال بدون دلیلللل ی سر بهم نزدن نمیخام چش تو چش اما اینک شوهرم تنها بره و با اونا بگ  بخنده و ی جاری تازه هم دارم و مادرشوهرم چوننن میشناسم میگ پسرم دید زنه نیامد خودش اومد خونم  ...فکرش هم ناراحتم میکنه

یا حق...
عزیزم با همسرت برو و خیلی رسمی و کوتاه باهاشون دیدار داشته باش. باور اول سخته برات طبیعیه ولی چاره‌ا ...

انگار این بهتر ار اینک تنها بفرستم اصلا تنها رفتنش نمیتونم ب خودم بقبولونم 

یا حق...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792