2777
2789

مادرشوهرم و تازه فهمیدیم که سرطان داره. خانواده همسر من به شدت به همسرم وابسته بودن و من بعد چندین سال زندگی با بچه تازه چهار گنج ساله توانستم از وابستگی هاشون کمتر کنم هنوزم دائم میریم سرمیزنیم ها ولی  حالت عادی به خودش گرفته بود. از وقتی مادر شوهرم مریض شده زندگی من تعطیل شده از هفته نصفش که همسرم سرکار نصفش هم در حال دوندگی و دکتر بردن و.... پدرشونم زنده است حدودا هم شصت هفتاد ساله آن ولی تمام دکترا باید شوهرم بره داداش کوچیکه که کلا هیچی خواهر شوهرخداهرشون هم کمی فقط همراهشونه... وقت پول دادن واسه اونا وقت گرفتاری واسه ما... من همش به خودم میگم به خاطر خدا ولی واقعا مشکل پیدا کردم از شور به درش می کنن اعصابم میریزه به هم با همسرم بحثم میشه گاهی.. تو این شهرم غریبیم مارو میزاره تنها دایم 

چکار کنم شما خدای نکرده همچین شرایطی داشتین چطور گذروندین

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خب باپدرشوهروبقیشون صحبت کن بگو همه بایدکمک کنیمنه فقط همسرمنبگومنم تنهام نمیشه که تنهابمونم

نمیدونم یکبار با خواهر حرف زدم میگفت فلانی هر وقت خانواده اش بهش احتیاج دارن وطیفه داره بیاد خیلی کشش ندادم گفتم ناراحته ولش کن

منتظرم بیشتر ببینم که وضعیت بیماری چقدر حاده اگر خیلی سخت نبود باهاشون حرف بزنم

همسرت و کاملا درک کردم منم تو خانواده نقش شوهرتو دارم مامانم آلزایمر داره و تنهاس هر روز میرم پیشش کاراشو میکنم گاهی واقعا خسته میشم به زندگیم نمی‌رسم . همسرم میگه این یه رسالت از طرف خداس که تو باید انجام بدی  نمی‌خوام دور از جون با از دست دادنش عذاب وجدان بگیرم که چرا کوتاهی کردم .به نظرم این سختی و تحمل کن و همراه شوهرت باش شک نکن که جواب مهربونی وگذشتت و میگیری 

یادمان باشد به خاطر بی کسی هرکسی را به زندگیمان راه ندهیم با بی کسی میشود زندگی کرد اما با هرکسی نه 
همسرت و کاملا درک کردم منم تو خانواده نقش شوهرتو دارم مامانم آلزایمر داره و تنهاس هر روز میرم پیشش ک ...

عزیزم خدا کمکتون کنه خیلی سخته... شما بچه دارین؟ ببینین اگر بچه داشتین بچه ی کوچیک یا حتی بزرگتر بودمدرسه میرفت نمیتونستین که هرروز برین و به مادر تون رسیدگی کنید. 

همسرت و کاملا درک کردم منم تو خانواده نقش شوهرتو دارم مامانم آلزایمر داره و تنهاس هر روز میرم پیشش ک ...

شما الان فقط خانم خونه اید همسرت وقتی سرکاره میری به مادرت سری میزنی و کارهاشو میکنی برمیگردی ولی اگر برعکس بود فکر کن همسرت از سرکار میرفت به مادرش سر میزد اونوقت دیگه وقتی برای شما داشت؟ 

تازه اگر مثل من توی شهر غریب هم بودین و تنها و بچه هم داشتین کار خیلی سخت تر میشد

عزیزم خدا کمکتون کنه خیلی سخته... شما بچه دارین؟ ببینین اگر بچه داشتین بچه ی کوچیک یا حتی بزرگتر بود ...

بچه کوچیک ندارم ولی خونم اکثرا مهمون دارم باید بیام بدو بدو غذا درست کنم مرتب کنم شبا از خستگی خوایم نمیبره

یادمان باشد به خاطر بی کسی هرکسی را به زندگیمان راه ندهیم با بی کسی میشود زندگی کرد اما با هرکسی نه 
شما الان فقط خانم خونه اید همسرت وقتی سرکاره میری به مادرت سری میزنی و کارهاشو میکنی برمیگردی ولی اگ ...

می‌دونم حق داری خیلی سخته ولی این روزا هم میگذره و فقط یه خاطره تو یاد همسرت میمونه که چقدر همراهیش کردی 

یادمان باشد به خاطر بی کسی هرکسی را به زندگیمان راه ندهیم با بی کسی میشود زندگی کرد اما با هرکسی نه 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792