من دوتا خواهر دارم یکیش کوچکتر و یکیش بزرگتر سه تامون ازدواج کردیم خواهر کوچیکم میره خونه خواهر بزرگم خونشون رو هفته ی یه بار تمیز میکنه براشون غذا میخره میبره باهم میخورن و هرروز زنگ میزنه بهش ولی از وقتی من ازدواج کردم رفتارش خیلی باهام عوض شده تو این دوسال ازدواجم فقط واسه مناسبا خونم اومده کارای منو زیاد قبول نداره و فقط بزرگراه قبول داره همه چیشو میخواد مثله اون کنه خیلی من حرص میخورم و غزه میخورم شوهرم میگه چرا باتواینجوری رفتار میکنن! به خواهرم میگم بیا بریم بیرون یعنی بالای پنجاه بار گفتم هرسری به یه دلیلی میپیچونه همسرم اینرو میبینه و یه وقتایی به روم نیاورد و اونم ناراحت میشد و دید من فقه میخواد دیگه نمیگه مثلا چند وقت پیش تولد داداشمو خواهر تبریک استوری کرده بود و چند روز بعدش تولد من بود استوری نکرد هیچی نگفت ولی وقتی منو میبینه یه جوری رفتار میکنه که انگار مشکلی باهام نداره
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خودتو کوچیک نکن دیگ پیشنهاد نده اما میبینیش خوش برخورد باش
یه بار رفتم خونه خواهر بزرگم خواستم مثله خودش رفتار کنم ناراحت شده بود و همشمیگفت چرا خونه ی اونا رفتی خونه ما نمیایی گفتم خیلی خوبه ؟ ولی من آدمی نیستم زیاد کینه کنم خوش برخورد میکنم هوش باهاش ولی استوری تولد برام نداشته این موضوع الان خیلی ناراحتم کرده