2777
2789
عنوان

ماجراهای من و خانواده شوهر

| مشاهده متن کامل بحث + 2470 بازدید | 77 پست
خانمم نظرتون محترمه.من فقط پیشنهاد دادم عزیزم

میدونم عزیزم 100 درصد حق با شماست.

دارم لجبازی خودمو میگم

خاطر خواه خواهرمم سخته برام کلامتون حق بزرگوار مهربان .  

ادای 14000 صلوات به نیت کلیک کنید: سلامتی و پیروزی مدافعان حرم +آزاد سازی کامل کشورهای مظلوم 
نگین که شما هیچ عکس العملی نداشتین 


گفتم ک منم نا امید میشدم گریه میکردم ارزوی مرگ داشتم اما خیلی جلوی اون نه.

وقتی هم ب توصیه باباش مینداخت بیرون انقد تو محوطه قدم میزدم تا خشمش بخوابه و برگردم.هیچوقت از مشکلاتم ب کسی مخصوصا خانوادم نگفتم

قضاوت درباره ی دیگران آنها را به تو نمیشناساند،بلکه تورا شرح می دهد.

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

تا دعوتم نکردن نرفتم خونشون .حتی دوران عقد بر خلاف خیلی ها حتی یک شب خونشون نموندم چون دوست نداشتم منو نامرتب ببینن.بعد هم که تو یه ساختمان بودیم باز تا دعوتم نکردن پایین نرفتم و از طریق همسرم به گوششون رسوندم که خونه ما هم بی دعوت نیان چون دانشجو بودم.مادر شوهرم ادم خوبی هس ولی خب به هر حال مادر شوهره بعضی اوقات مثلا میخواستن نظر خودشون رو تحمیل کنن عصبانی نشدم بی اعتنایی نکردم ولی با متانت و ارامش بهشون گفتم مثلا منم هم عقیده شما بودم ولی همسرم قبول نداره.سر پسرشون انداختم.

فاش میگویم و از گفته خود دلشادم                  بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم  

[QUOTE=45336159]گفتم ک منم نا امید میشدم گریه میکردم ارزوی مرگ داشتم اما خیلی جلوی اون نه. وقتی هم ب توصیه باباش می ...[/QUOT

واقعا عجیبه یهو بگن بیرون کن

شوهرتونم بدون هیچ سوال و جوابی همون کار رو میکردن

و شما هم هیچی به پدرش نمیگفتین

[QUOTE=45336159]گفتم ک منم نا امید میشدم گریه میکردم ارزوی مرگ داشتم اما خیلی جلوی اون نه. وقتی هم ب ...


خوب منم بی زبون بودم.واقعا ازشون میترسیدم.مادرش مینشست ب دروغ بد من رو میگفت،پدرشم دستور صادر میکرد.البته الانم پدرش همونقدر دیکتاتوره ولی حالا چندتا عروس دیگه هم داره زورگییاش سر شکن میشه😂😂

قضاوت درباره ی دیگران آنها را به تو نمیشناساند،بلکه تورا شرح می دهد.

ببینید خانواده شوهر من از اون دسته خانواده ها هستن که مثلا عروس هم باید بیست و چهار ساعته خونه اونها باشه .مثلا باهم بشینن سبزی خورد کنن ترشی بندارن و عروس بره خونه تکونی مادر شوهر رو بکنه ولی من تا حالا هیج کدوم از اینها رو نکردم معمولا برا شام هر هفته یا دوهفته یک بار ساعت ۹ شب  میریم  ۱۲ بر میگردیم ولی تا حالا از گل نازک تر نگفتم بهشون.تا امروز یادم نمیاد به مادر شوهر یا پدر شوهرم تو گفته باشم همیشه شما میگم.بینهایت احترام میزارم بهشون.

فاش میگویم و از گفته خود دلشادم                  بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم  
استاتر عزیز شما چند سالتونه؟


میخواستم پاسخ رو ب پست شما ریپلای کنم اشتباها ب پست خودم زدم.دوست داشتین بخونینش

قضاوت درباره ی دیگران آنها را به تو نمیشناساند،بلکه تورا شرح می دهد.
ببینید خانواده شوهر من از اون دسته خانواده ها هستن که مثلا عروس هم باید بیست و چهار ساعته خونه اونها ...


احسنت خانمم.خیلی عالیه سبک زندگیت.الهی همیشه تنتون سالم باشه و دلتون خوش.عاقبت بخیر باشین

قضاوت درباره ی دیگران آنها را به تو نمیشناساند،بلکه تورا شرح می دهد.

اونها هم متقابل احترام منو نگه میدارن .مثلا بگم دیگه چه طور من به اونها احترام میزارم.ما برا پسرم قبل از تولد سه تا اسم انتخاب کرده بودیم که من هر سه رو هم خیلی دوست داشتم ولی خب یکی از اسم ها واقعا برام ارزشمند بود به پدر شوهرم گفتیم شما بزدگتر هستین بو تجربه شما بیشتره ما این سه اسم رو گلچین کردیم از بین اینها شما هر کدوم رو بگید اونو انتخاب میکنیم.بهم گفتن من که میدونم تو اسم رادوین رو دوست داری اگر این رو نگم یکی از اون یکی ها رو بگم قبول میکنی؟؟منم گفتم پدر جان بهر حال شما اون طور صلاح میدونید بله که قبول میکنم و من با اینکه  میدونستم که شما شاید یکی از اون دوتا اسم دیگه رو بگید با این حال نظر شما برام خیلی خیلی مهمه و من قبول میکنم.بهم گفت عروس میخواستم ببینم واقعا از ته دل میخوای من اسم انتخاب کنم یا داری ادا در میاری؟!حالا که رادوین به دل تو نشسته همون رو بزارین.

فاش میگویم و از گفته خود دلشادم                  بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم  
اونها هم متقابل احترام منو نگه میدارن .مثلا بگم دیگه چه طور من به اونها احترام میزارم.ما برا پسرم قب ...


خوشحالم ک انقدر بزرگوارانه برخورد کردی عزیزم

قضاوت درباره ی دیگران آنها را به تو نمیشناساند،بلکه تورا شرح می دهد.

اینها تجربه های منه که اگر ما حریم خودمون رو حفط کنیم اونها هم وارد حریم ما نمیشن.البته شاید من هم شانس اوردم با اینکه تفاوت فرهنگی واقعا فاحشی داریم خانواده شوهر من ادم های فهمیده ای هستن.

فاش میگویم و از گفته خود دلشادم                  بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم  

خواهرم هم دقیقا رویه زندگی و برخوردش با خانواده شوهرش اینطوره اونها هم تا امروز که ۶ ساله عروسشون هست خدارو شکر مشکلی نداشته.

فاش میگویم و از گفته خود دلشادم                  بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم  
خواهرم هم دقیقا رویه زندگی و برخوردش با خانواده شوهرش اینطوره اونها هم تا امروز که ۶ ساله عروسشون هس ...


عالیه.خیلی عالیه.باید به مادرتون تبریک گفت بابت تربیت چنین دخترای خانمی

قضاوت درباره ی دیگران آنها را به تو نمیشناساند،بلکه تورا شرح می دهد.
خوشحالم ک انقدر بزرگوارانه برخورد کردی عزیزم

من وقتی داشتم ازدواج میکردم مادر بزرگم صدام کرد و زبون خودش رو در اورد گفت ببین این یه تیکه کوشت هست تو دهنت   خودش که عملی نمیکنه این تو هستی که بهش فرمان میدی چی بگه اگر باهاش حرف های محبت امیز بزنی به خانواده شوهرت اونها هم به تو محبت میکنن اگه با این زبونت نیش بزنی اونها هم  تو رو میچزونن.

فاش میگویم و از گفته خود دلشادم                  بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم  
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز