2777
2789
عنوان

امشب

647 بازدید | 68 پست

همه چیزمثل همیشه بود،همه بودن ولی تونبودی ،وصف تو بودولی خب خودت که نبودی ، کی میدونه سال دیگه این تاریخ کی به کیه من اومدم پیشت یا نه ،میدونی دیگه بعدتو کسی نگرانم نیست که سردم بشه چه شبای که  چندین بار روی منو میپوشوندی که یه وقت سرمانخورم ،خونه همون خونه هست ولی خب دیگه نیستی،دلم تنگته، تنگ اون روزای که برام بهترین هارو میخاستی، منتظرم صبح بشه بیام دیدنت ،ولی خب دیدنی که توش بغل تو نیست هیچ صدای هم نیس دیگه خبری از این جمله هم نیس اومدی عزیزم خوش امدی چرا دیرکردی ،دیدنمون دیگه شده سلامی که من میدم و جوابی که نداره دیدنی که دیگه هیچی نداره فقط سکوته تواروم خوابیدی ولی قلب من ازهرزمانی تنهاتره  

نابینایی در شب، چراغ‌ به‌ دست و سبو بر دوش، بر راهی می‌رفت. یکی او را گفت: تو که چیزی نمی‌بینی چراغ به چه کارت می‌آید؟ گفت: چراغ از بهر کوردلان تاریک اندیش است تا به من تنه نزنند و سبوی مرا نشکنند

سلام عزیزدل خواهر زینبم چطوری؟🥲نرگس گفت خیلی پیگیر احوالم بودی خواستم تشکر کنم❤️دلم خیلی تنگته❤️🥲

سلام ممنون ، تورو قران خودتی زینب حالت خوبه ؟ توکه منو نابودکردی دختر هفته هاست به امیداینکه همچنین پیامی بیاد رو گوشیم دارم ذکرمیگم   عزیزدلم ابجی منم دلم تنگته 

نابینایی در شب، چراغ‌ به‌ دست و سبو بر دوش، بر راهی می‌رفت. یکی او را گفت: تو که چیزی نمی‌بینی چراغ به چه کارت می‌آید؟ گفت: چراغ از بهر کوردلان تاریک اندیش است تا به من تنه نزنند و سبوی مرا نشکنند

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سلام عزیزدل خواهر زینبم چطوری؟🥲نرگس گفت خیلی پیگیر احوالم بودی خواستم تشکر کنم❤️دلم خیلی تنگته❤️🥲

نرگس نگفت عجب ادم کنه ای هست ول کن نبود هی پیام میداد،ایقدرخجالت میکشیدم وقتی پیامش میدادم ولی بنده خدا بازم باحوصله جوابم میدادخدا خیرش بده 

نابینایی در شب، چراغ‌ به‌ دست و سبو بر دوش، بر راهی می‌رفت. یکی او را گفت: تو که چیزی نمی‌بینی چراغ به چه کارت می‌آید؟ گفت: چراغ از بهر کوردلان تاریک اندیش است تا به من تنه نزنند و سبوی مرا نشکنند

نرگس نگفت عجب ادم کنه ای هست ول کن نبود هی پیام میداد،ایقدرخجالت میکشیدم وقتی پیامش میدادم ولی بنده ...

نه همچین دختری نیست 

خودش بهم گفت پیامت بدم حتما ❤️

هعییی بیخیال خجالت چرا


آره دورت بگردم🥲شرمندم نمی‌خواستم بفهمی که😢

بعداینکه تو تخته گاز گرفتی رفتی ،پشت سرتم نگاه نکردی خیلی اتفاقی دیدم تاپیک زده من درکل اسم کاربریت رو فراموش کرده بودم چون توسایت باهم درارتباط نبودیم دیگه ازاین طریق فهمیدم چی شده، خجالت میکشیدم که هی مزاحمش میشدم اون تاپیک میزددرمورد موضوعی که میخاس من هی وسطش پیام میدادم حال توروجویا میشدم اره میشناسمش خداخیرش بده

نابینایی در شب، چراغ‌ به‌ دست و سبو بر دوش، بر راهی می‌رفت. یکی او را گفت: تو که چیزی نمی‌بینی چراغ به چه کارت می‌آید؟ گفت: چراغ از بهر کوردلان تاریک اندیش است تا به من تنه نزنند و سبوی مرا نشکنند

بعداینکه تو تخته گاز گرفتی رفتی ،پشت سرتم نگاه نکردی خیلی اتفاقی دیدم تاپیک زده من درکل اسم کاربریت ...

هوففف توکار این خدا موندم هیچچچ وقت نذاشت این زندگی اونطور که خودمون دوست داریم پیش بره هیچ وقت💔😑

فدات ❤️

هوففف توکار این خدا موندم هیچچچ وقت نذاشت این زندگی اونطور که خودمون دوست داریم پیش بره هیچ وقت💔😑ف ...

بیخیال دیگه وقتی خودش نمیخاد چیکارش میشه کرد توهم ازفکروخیال چیزای که توذهنت بود بیرون بیا ماها محکوم هستیم به این زندگی دیگه بیخیال خواهر

نابینایی در شب، چراغ‌ به‌ دست و سبو بر دوش، بر راهی می‌رفت. یکی او را گفت: تو که چیزی نمی‌بینی چراغ به چه کارت می‌آید؟ گفت: چراغ از بهر کوردلان تاریک اندیش است تا به من تنه نزنند و سبوی مرا نشکنند

هوففف توکار این خدا موندم هیچچچ وقت نذاشت این زندگی اونطور که خودمون دوست داریم پیش بره هیچ وقت💔😑ف ...

بیخیال دیگه وقتی خودش نمیخاد چیکارش میشه کرد توهم ازفکروخیال چیزای که توذهنت بود بیرون بیا ماها محکوم هستیم به این زندگی دیگه بیخیال خواهر

نابینایی در شب، چراغ‌ به‌ دست و سبو بر دوش، بر راهی می‌رفت. یکی او را گفت: تو که چیزی نمی‌بینی چراغ به چه کارت می‌آید؟ گفت: چراغ از بهر کوردلان تاریک اندیش است تا به من تنه نزنند و سبوی مرا نشکنند

آره بیخیال منم به وقتش کار دارمخودت چه خبر

منم سلامتی خواهر مشغول به دعات عزیزم 

نابینایی در شب، چراغ‌ به‌ دست و سبو بر دوش، بر راهی می‌رفت. یکی او را گفت: تو که چیزی نمی‌بینی چراغ به چه کارت می‌آید؟ گفت: چراغ از بهر کوردلان تاریک اندیش است تا به من تنه نزنند و سبوی مرا نشکنند

خداروشکر فدات بشممم

خدا نکنه عزیزم ، سرجدت بشین سرجات نمیخادفدای این و اون بشی  

نابینایی در شب، چراغ‌ به‌ دست و سبو بر دوش، بر راهی می‌رفت. یکی او را گفت: تو که چیزی نمی‌بینی چراغ به چه کارت می‌آید؟ گفت: چراغ از بهر کوردلان تاریک اندیش است تا به من تنه نزنند و سبوی مرا نشکنند

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792