اول بگم از اول اصلا دوست نبودم باهاش حال بهم زن بود واسم و هر چی از دهنش در میومد ب عنوان شوخی مگفت مثلا میگفت من اگه پاکن میدادم دستم ت رو پاک میکردم ک ن تو باغی و ن خودت هستی
منم هیچ نیمگفتم دشمن تراشی نشه کتاب یکی از دوستامو گرفتم بنویسم گفت بزار اینور منم ببنیم گفتم بزار اول خودم بنویسم بعد کتابو مرا کرد گفت برو بابا عنتر میمون فک کردی کی هستی عجوزه بیریخت میمون
بعد شروع کرد زرزر مثلا عکس میمون از تو کتاب پیدا کرد گفت این اینه منطورش من بودم ب دوستش میگفت دوسشتم تایید میکرد
هی در گوشی راجب من ب دوستام چیز میز میگه دو تایی میخندن
گفتم لقب خودتو بمن نده گفت احتمالا ب قیافت خیلی بیتشر میاد میمون با اون دماغت(دماغم واقعا چیزیش نیست نمیدونم منظورش چی بود)
گفتم ب خودت میاد گفت یممی ن خودتیو هفت جد و ابادت درست صحبت کن بی شخصیت بعد دو بار طعنه زد یه سری بهش طعنه زدم با پا جفتک انداخت رو شلوارم و گفت فشار بخور عتتر بخورش
دیگه هیچ نگفتم اتیشا خوابدی چن تفر پرسیدم چیشد گفت عنه عنتره فلانف لان شده و...
الان سه تا از دوستامو کشونده سمت خودش هی ب من فش میدن هر هر میخندن یا تو کلاس من ی اشتباهی میکنم هر هر میخندن
امروز یکی از دوستام نگاش کرد داشت مثبت منفی میداد گفت دوستم شما مثبت نداری واست میخوام مثبت بزارم یه چی بخون پرید بهش گفت به تو ربطی نداره فوضول خود معلم میدونه بیخود کردی مثبت منفیامو میبنی یا یهس ری تیچر داشت باهاش حرف میزد همون دختره رو دید بهش گفت میشه شما دخالت نکنی دادم با تیچر حرف میزنم
حالا اون بدبخت اصلا ب من داشت نگا میکرد:/
بقیشو مینویسم الان