2777
2789

 تا نور قمر هست به سر، سایه سری هست
هر جا که علم رفته به بالا، خبری هست

هر جا که خط و خال و قد و قامت و ابروست
دنبال سرش چشم و نگاه و نظری هست

وقتی که تو را پور اباالغوث نوشتند
یعنی که برای دل زهرا ثمری هست

گفتند تو را کاشف کرب دل ارباب
با بودن تو از غم و غصه اثری هست؟

تا پشت و پناهش تویی قامت نکند خم
تا هست علمدار کنارش، کمری هست

یک لحظه کنار تو دل خیمه نلرزید
عباس اگر هست، یقینا سپری هست








هر قدر می‌خواهد این دل، این دلِ تنها تو را

در عوض هرگز نمی‌خواهد دمی دنیا تو را !


خاكِ عالم بر سرِ دنیا، كه چشمِ دوستان

جست و جو باید كند در سینه‌ی صحرا تو را


تو خودت مشتاق هستی میهمانِ ما شوی

لیک می‌راند گناه از خانه‌های ما تو را


روز، روزِ توست، چون روزِ عمویِ توست، آه

كم نخواهد داشت هرگز روزِ تاسوعا تو را


گرچه می‌گویند هستی در تمامِ روضه‌ها

بیشتر حس می‌كنم در روضه‌ی سقّا تو را


دست‌هایم را دخیلِ دستِ آقایی كنم

كه خبر داده است از حاجاتِ نوكرها تو را


با دَمِ "ای ساقی لب‌تشنگان" خواهیم خواند

در عزایِ ساقیِ لب‌تشنگان، آقا تو را


✍ #محمدعلی_بیابانی







بی تو از خانه‌ی بی روح جهان بیزارم
ماه در دست به دنبال تو شب بیدارم

تا نگاه تو در آیینه‌ی قلبم جاری‌ست
زیر باران بلا، چتر محبت دارم

روی پیشانی من خط خجالت پیداست
وای بر من که برای تو فقط سربارم

دوست دارم که شبیه دل غمگین فرات
روی پاهای عمو جان تو سر بگذارم

علم افتاده و بی سایه‌ی سر مانده جهان
سوز اشکم که بر این دشت بلا می‌بارم

آمد و رو به حرم گفت حسین آن لحظه
بدنش را نشد از روی زمین بردارم

گفت «ای اهل حرم میر و علمدار» که رفت
خیمه‌ها را به که باید پس از این بسپارم؟

✍ #علی_گلی_حسین_آبادی



دوباره وقت ماتم شد

             بیا صاحب عزای ما

کجای مجلسی آقا

           بخوان روضه برای ما


فدای اشک خونینت

             وَ آن قلب صبور تو

میان روضه ها داریم

                دعا بهر ظهور تو


به حقّ حضرت زینب

          بده اذن فرج یا رب....

🌸


خودت گفتی که می آیی

به روضه ی عموجانت

کجای مجلسی آقا

فدای چشم گریانت


بیا چشم انتظار توس

عمویت با دلی پردرد

میان علقمه خوانده

دگر ای منتقم برگرد


به حقّ حضرت زینب

          بده اذن فرج یا رب....

🌸


چرا نقش زمین هستی

علمدار سپاه من

شکسته پشت من عباس

میان طعنه ی دشمن


نشو شرمنده و غمگین

اگر مشک تو شد پاره

بمیرم که نخوردی آب

به یاد لعل شیرخواره


پناهم یا أخا عباس

پاشو ای باوفا عباس


ابوفاضل.....

🌸


چرا بر چشم زیبایت

سه شعبه خورده ، ای سقّا

چرا فرق سرت گشته

جدا مثل سر بابا


تن پاکت پر از تیر است

شدی مثل حسن حالا

تو بویی آشنا داری

رسیده مادرم اینجا


زدم بوسه به دستانت

أخا، جانم به قربانت


ابوفاضل.....


✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)



بنویسید ابالفضل بخوانید حیا

بنویسید علمدار بخوانید وفا

هیچکس مثل ابالفضل نگیرد دستی

بنویسید زحاجات بخوانید روا

دیده او همه را یاد جنان می انداخت

بنویسید از آن چشم بخوانید بلا

بنویسد که سقاست بخوانید خجل

قول دادست که آبی برساند اما

مشک افتاد و تو افتاد ی  وارباب افتاد

پای گهواره طفلش زنی افتاد از پا


بعد تو دشمن تو  اهل جسارت بشود

بعد تو زینب تو سوی اسارت برود

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بلند شو عملدار، علم رو بلند کن


بازم پرچم این حرم رو بلند کن


واسه بچه‌هایی که چشم‌انتظارن


میخوان مثل من سر رو شونه‌ت بذارن




واسم تکیه‌گاهی ، به تو تکیه کردم


تا از خیمه رفتی ، چقدر گریه کردم


نبینم که داری به هق‌هق میفتی


به من تا به امروز برادر نگفتی




یه دل سیر بهم بگو برادر


میخوام صدات بپیچه توی لشکر


شاید فقط زینب کنه گلایه


بگه چرا بهش نگفتی خواهر




ای نور عین، داداش کوچیکه‌ی حسین


شهید مقطوع الیَدین




"ای باوفا، سقای دشت کربلا"




صداتو بلند کن بفهمن که هستی


هنوز زنده‌ای و چشاتو نبستی


واسه اون نگاهی که مونده به راهت


امیدواره الان دم خیمه‌گاهت




سکینه سراغ عموشو میگیره


یه شیش‌ماهه دارم که داره میمیره


جواب ربابو چی میدی اباالفضل


مگه گریه‌هاشو ندیدی اباالفضل




رباب الان ایستاده زیر آفتاب


از پشت ابر چرا نمیره آفتاب


پاشو بریم دیگه دارم میترسم


جون رقیه‌مو بگیره آفتاب




برادرم، تو رو به جون دخترم


پاشو بیا بریم حرم




"ای باوفا، سقای دشت کربلا"




بلند شو علمدار، به این آه جانسوز


به کوری چشم اونایی که امروز-


-توی فکر خلخال ، به فکر کنیزن


میخوان آبروی حسینو بریزن




میخوان زینبم رو بدن زجر و آزار


توی شام و کوفه ، توی کوچه بازار


تو جمع یه عده زنای یهودی


تو بزم شرابی که میرم به زودی




زینب الان دلشوره داره عباس


حق داره که طاقت نیاره عباس


گفتم بهش میبرنت اسارت


بهم میگفت مگه میذاره عباس




برادرم، پاشو پناه خواهرم


تو رو به خیمه میبرم

حضرت عباس  علیه السلام

🍃

گر نشد مشک ولی ماند امید دگرم

ببرم آب دراین کاسه چشمان ترم..

..هم شکستند همین کاسه و هم کاسه سرم

تا هوایی به سر از آب مبادا ببرم


اینچنین شدکه من  امید زدستم دادم

با سر از روی بلندی به زمین افتادم


چه کنم مشک  سر ودست و دوچشمی که تر است

کاسه هایی که شکست است دگر درد سر است

تیغ وشمشیر بیارید تنم  منتظراست

به خدا درد خجالت زحرم سخت تر است


گر نشد آب برم کاش خودم آب شوم

تا که جاری به سوی خیمه ارباب شوم


ای خدا سایه ای از دور... مبادا آقاست

نه حسین بن علی نیست زنی از زنهاست

نکند زینب کبراست  خدا یا تنهاست

... پسرم گفت به من, تا بشناسم زهرا ست


گفت گر مادر تونیست منم مادر تو

آمدم گریه نکن آب فدای سر تو


...اذن دادند  که بر فاطمه مادر گفتم

آرزویی به سرم بود که آخر گفتم

جان من شد همه یک آه و برادر گفتم

هقی هقی کردم و با گریه مکرر گفتم


چقدر لفظ اخا مثل عسل شیرین است

گرچه از دست تهی ام سر من پایین است


به اخا گفتن من لفظ بلی می آید

تار دیدم که حسین بن علی می آید

گوییا جلوه ای از رب جلی می آید

خسته و تشنه و درمانده ولی می آید

زیر لب زمزمه کردم به فدای تو حسین

بخورد بر سر من درد و بلای تو حسین


نیست بر دیدن چشمت به دو چشمم رویی

کاش میشد که به جان از تو کنم دلجویی

یا که بر راه تو با مژه زنم جارویی

یا به چشمم بنشینی به کنار جویی


ولی افسوس دگر چشم ندارم آقا

هر چه را داشت ابالفضل, گرفتند آنرا


تارسید او به سرم گفت چرا تا شده ای

قد قاسم شده ای پخش به صحرا شده ای

رفته ای  آب بیاری خود دریا شده ای

خوش بحال لب اصغر که تو سقا شده ای


ناله ای زد که چنان درد به پهلوش نشست

به گمانم کمرش بود که از غصه شکست


گفتم ازآب  صدازد  که چه آمد به سرت

گفتم از آب صدازد چه شده بال و پرت

گفتم از آب صدا زد که چه شد زخم سرت

گفتم از آب صدا زد چه شده چشم ترت


اوبه رویم نزداما خبرش میپیچد

که اگر آب نباشد  پسرش  میمیرد


از خجالت همه جان و تنم شد فریاد

تا سرم  را به سر دامن مهرش جاداد

چشمهایم که به چشمان برادر افتاد

تازه دیدم چه قدر پیر شده ان شمشاد


قامتش خم شده و بی کس و تنها مانده

جان او پیش علی اکبر او جا مانده


با همان قامت  خم دور سرم  می چرخید

دستهایی که جدا شد زتنم می بوسید

ناله میزد  به من و وضع تنم میگریید

دشمنش هلهله میکردو به او می خندید



گفت با گریه مرو تا که زمینم نزنند

کوفیان سنگ دگر سوی جبینم نزنند


مرو  از دست حرامی نکشم منت آب

لا اقل رحم کن عباس برآن طفل رباب

بعد تو زندگی اهل حرم هست عذاب

به کمین دشمن من مانده ببین در تب و تاب


آب ترشد بدنم گفت  که ای لشگر من

میروی بعد  تو سقا چه کند خواهر من


وقت تشریح پس از رفتن جان آمده بود

صحبت از نیزه و آن تخت روان آمده بود

زخمهایم همه از غم به زبان آمده بود

حرف از معجر زینب به میان آمده بود


ای ابالفضل فدای نخی از معجر تو

سرم از نیزه شود سایه روی سر تو



موسی علیمرادی


اللهم عجل لولیک الفرج

طالبِ خونِ خدا،مَتی تَرانا وَ نَراک
يابنَ مِصباح الـ‌هُدی،مَتی تَرانا وَ نَراک...

چه شود با تو کنم گريه سرِ قبرِ حسين
با حضورِ شـ‌هدا،مَتی تَرانا وَ نَراک
 
تعجیل در فرج مولایمان صلوات


امام حسین علیه السلام:«… مهدی ما در عصر خودش مظلوم است، تا می­توانید دربارهٔ  آن حضرت سخن بگویید و قلم­ فرسایی کنید؛ آنچه درباره­ٔ شخصیّت این معصوم بگویید درباره­ٔ همه­ٔ معصومین (علیهم السّلام) گفته اید؛ چون حضرات معصومین همه در عصمت و ولایت و امامت یکی هستند و چون این زمان، دوران مهدی ما است سزاوار است درباره­ٔ او بیشتر گفتگو شود

بالحسینِ  «اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» 

حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می فرمایند: «وَ اکثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعجیلِ الفَرَج فإنَّ ذلِک فَرَجُکم؛[12] برای تعجیل در فرج من، بسیار دعا کنید، زیرا که گشایش کارهای شما در آن است.»


بسم الله الرحمن الرحیم



به نام خداوند بخشنده ی مهربان



اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا



خدایا، در این لحظه و در تمام لحظات ، سرپرست و نگاه دار و راهبر و یارى گر و راهنما و دیدبان ولیت حضرت حجّة بن الحسن که درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد باش ، تا او را به صورتى که خوشایند اوست [ و همه از او فرمانبرى مى نمایند ] ساکن زمین گردانیده ، و مدّت زمان طولانى در آن بهره مند سازى



 «اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» 





وقتی که بغض کوفه بنای جفا گذاشت

آمد عمود و سر به سرت بی هوا گذاشت


چون ابرویت شکافت دگر چاره ای نماند

امّا دوباره تیر به چشمت چرا گذاشت


بی دست آمدی به زمین صورتت شکست

پس درد عشق بر لب تو اخا گذاشت


چندین هزار تیر تنت را نشانه رفت

تیری نبود که هدفش را خطا گذاشت


شرم تو و ارادۀ حق پیش پای یار

مشکت جدا دو دست تو را هم جدا گذاشت


آن جلوۀ عبوسیِ رویت بهم که ریخت

دشمن تو را بحال خود آیا رها گذاشت


قبل از حسین پیکر تو شقّه شقّه شد

اول عدو به جسم علمدار پا گذاشت


دستی که بود بوسه گه پنج مصطفی

یک نانجیب خنده کنان زیر پا گذاشت


وقتی که خصم حکم تهاجم به خیمه داد

این کار را به عهدۀ یک بی حیا گذاشت


اهل خیام دست به معجر شده، حسین

تا بر زمین ستون خیام ترا گذاشت



ای بهترین ذخیرۀ اربابِ بی کفن

ذُخرُ الحسین! نام تو را هم خدا گذاشت


دریا اگر به مشک تو سقا وفا نکرد

دریایی از وفای تو را عشق جا گذاشت


یاد حسین، آب روی آب ریختی

وقتی فرات تشنه لبان را رها گذاشت


(محمود ژولیده)










در بین این شب ها شب تو فرق دارد

چون بین ما اصلا تب تو فرق دارد


از پرچمی که روی دوشت فخر میکرد

معلوم شد که منصب تو فرق دارد


مثل علی مرد خدا مرد دعایی

در سجده یارب یارب تو فرق دارد


عباسیون را به بصیرت می شناسند

آقا اصول مکتب تو فرق دارد


تو پیر عشقی میر عشاق الحسینی

با کل عالم مذهب تو فرق دارد


با دست دادن عشق را اثبات کردی

طرز بیان مطلب تو فرق دارد


وقتی که زانو میزنی در پای محمل

یعنی رکاب زینب تو فرق دارد


در دست هایت آب بود اما نخوردی

از تشنگی زخم لب تو فرق دارد


وقتی به تو آقا به نفسی انت را گفت

در آسمان جبرئیل فورا مرحبا گفت


(سید پوریا هاشمی)





ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز