جدی؟اخه دیروز رفتیم بیرون باهم چند تا پسر میز بقلی کافه نشسته بودن خیلی نگام میکردن اینا فکر میکردن داداشی و دایی چیزیمه همش چشمک میزدن همین که محمد بلند شد رفت سرویس یکیشون اومد بهم گفت میخای آشنا شویم بعد گفتم من نامزد دارم برو گمشو باورش نشد تا از خودش پرسید همش میگفتن بهش نمیخوره ۲۹باشه