من یه بار تو دانشگاه از دختری خوشم اومد.بلد نبودم چجوری مخشو بزنم. قصدمم ازدواج بود . با دوستش رو نیمکت نشسته بود. سلام و علیک رفتم باهاش صحبت کردم. هر سوالی می پرسیدم فقط با سرش بله یا خیر می گفت. فهمیدم این آدم من نیست فقط می خواستم یه کلمه حرف بزنه تا جلو دوستش ضایع نشم. یعنی فقط تو فکر اون بودم چطور از اون مخمصه بیام بیرون
آخرش شانس آوردم گفتم خانم هوا چطوره که اونم گفتم خووووبه.
بال درآوردمگفتم خدا رو شکر که هوا خوبه. خدافظظظ. تو دلم بشکن میزدم