نظافت چی خانمی ک میاد پارکینگ وراه پله هارو تمیزمیکنه پریروز اومد واومد گفت من دیگ نمیام..هرچی ام اصرارکردم که چرا چیشده هیچی نگفت..۵..۶باری میشه که میاد وخواهرشوهرم معرفیش کرد..دفعه ی قبل که اومده بود یکماه پیش یعنی، گفت جاریت(طبقه ی پایین میشینه)خیلی اذیت کرده وهی بهم گفته آبو کم مصرف کن بیشترباجارو بزن وهی بالاسرمن بوده ودستورمیداده..چون فشارآب ما خیلی زیاده واگرتااخر بازکنی کلی آب اسراف میشه اونم تواین کم آبی..اونم گفت بخدا خودم حواسم هس ک اب اسراف نشه ولی چون موزاییکتون قدیمیه باید بافشارآب بزنی راستم میگه..خلاصه پریروز وقتی که رفت گفتم بزارزنگ بزنم ببینم چیشده ک نمیاد گفت من دوساعت داشتم تمیزمیکردم جاریت یه شربتی آبی به من نداده یه خسته نباشید به من نگفته هی ازتراس من نگاه میکرده ک من آب چجوری مصرف میکنم..من خودم بهش یه پلاستیک آلو دادم که هم بخوره هم ببره خونش..ولی فکرکردم جاریم رفته پایین ماشینارو جاب جاکنه صددرصدشربت بهش داده ولی نداده..حالاسوالم این بود اگرجاریم پرسید چرانمیادبهش بگم اینارو گفته؟
روزی میرسدمردان کوچک من،بزرگ مردی میشوندکه برای نگریستن به چهره ماه مردانهِ شان بایدسربالاکنم😍🥲🧿
زندگی من سالهای سال درگیر بدبیاری و مشکلات متعدد و ..بود.تلاشم زیاد بود و جوابم کم..دست به طلا میزدم خاک میشد..یه شب از ته دل، از اون ته ، ته از خدا خواستم فقط بهم نشون بده چرا؟ و نشون داد....نذرهای ادا نشده..یه دفتری برداشتم تمام نذرهایی که ادا نکرده بودم رو نوشتم ، به ازای نذرهایی هم که فراموش کرده بود یه ختم ۱۲۴,۰۰۰ صلوات برداشتم و شروع کردم به ادای نذرهام..دونه به دونه رو ادا کردم. سخت بود، زیاد بود، اما اداش کردم..خدا رو شاهد میگیرم که ورق زندگیم برگشت..نمیگم یه شبه پولدار شدم و به عرش رسیدم و ...اما مشکلاتم نصف شد، بدبیاری هام تموم شد و جواب زحماتم رو گرفتم..الان اگر نذری کنم همون لحظه یاداشت میکنم و از همون لحظه شروع میکنم به ادا کردنش..نمازام سر وقته و تاثیرش رو تو زندگیم تو هر ثانیه دارم میبینم...این تجریه زندگی منه..بزرگترین تجربه..داستان کاملش تو تاپیکام هست..
ازت بدم میامد، وقتی میگفتن مبارکه پسره، چه خوب آفرین پسره، دلم میخواست همه رو خفه کنم، تو رو بیارم بیرون، نباشی، 😢 بدم میامد چون احساس میکردم به خواهرت توهین میشه، دلم میشکست از حرفها، حرفهاشون باعث شد ازت بدم بیاد، منتظر اومدنت نبودم اینقدر که حتی یه عکس هم نگرفتم از بودنت 😢 تو اومدی، صورت ماهت رو که دیدم عاشقت شدم، خنده های دلبرانت، ساکتی و مظلوم بودنت، وقتی خواهرت رو از من هم بیشتر میشناسی، من رو ببخش پسرم، من رو ببخش اگر گفتم دوستت ندارم، عاشقتم با همه وجودم با همه قلبم، اگر بخوای جون و عمرم رو براتون میدم، کاش مردم میدونستن گاهی با جملاتشون چه آتشی به قلب دیگران میتونن بزنن، دوست دارم مرد بزرگ بشی نه نر، دوستت دارم پسرم😘
بخدا فکرکردم داده بهش چون من پسرم کوچیکه نمیتونستم برم پایین ببینم چیکارمیکنه بیشترجاریم میره بالاسر ...
عزیزم خدا پسرت رو حفظ کنه
ولی به جاریت نگو ، اگر تونستی اون بنده خدا رو به کس دیگه ایی معرفی کن
بزار نفر بعدی رو جاریت پیدا کنه
ازت بدم میامد، وقتی میگفتن مبارکه پسره، چه خوب آفرین پسره، دلم میخواست همه رو خفه کنم، تو رو بیارم بیرون، نباشی، 😢 بدم میامد چون احساس میکردم به خواهرت توهین میشه، دلم میشکست از حرفها، حرفهاشون باعث شد ازت بدم بیاد، منتظر اومدنت نبودم اینقدر که حتی یه عکس هم نگرفتم از بودنت 😢 تو اومدی، صورت ماهت رو که دیدم عاشقت شدم، خنده های دلبرانت، ساکتی و مظلوم بودنت، وقتی خواهرت رو از من هم بیشتر میشناسی، من رو ببخش پسرم، من رو ببخش اگر گفتم دوستت ندارم، عاشقتم با همه وجودم با همه قلبم، اگر بخوای جون و عمرم رو براتون میدم، کاش مردم میدونستن گاهی با جملاتشون چه آتشی به قلب دیگران میتونن بزنن، دوست دارم مرد بزرگ بشی نه نر، دوستت دارم پسرم😘