جاریم توی یه حیاط با مادرشوهرم اینا زندگی میکنن
بعد جدا شدن برادرشوهرم اومد با مادرشوهرم زندگی کرد
تقریبا ۵ ساله جدا شده
جاریم ۴ تا بچه داره اصلا اهل آرایش و این چیزا نیس
همیشه هم چادر میپوشه سر سنگینه
چند شب پیش بهم گفت این برادرشوهره خیلی مشکوک میزنه هی نگاه میکنه یکارایی میکنه
من گفتم حواست باشه فقط. چون تو ی حیاطید
برادرشوهرم مصرف کننده هم هس
تا رسیده دیروز ک جاریم میره خونه مادرشوهرم آشپزی کنه
هیچکس خونه نبوده
رفته خونه از کمرش چسبیده گفته چرا اذیتم میکنه چرا چن روزه اینجوری میگردی
منم نرفتم خونشون تا چیزی بپرسم ازشون شنیدم اینارو
خلاصه اون گریه میکنه میره خونش تا شوهرش میاد میپرسه چرا گریه میکنه اونم قضیه میگه