2777
2789
عنوان

برادرشوهره احمقم افسردگی و اضطراب شدید گرفته

| مشاهده متن کامل بحث + 1255 بازدید | 49 پست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بعد یک هفته که ما میخواستیم بریم شهرستان پدر شوهرمم اونجا کار داشت همسرم گفت بابامم بیارم گفتم اگه بیاری تو ماشین من پیاده میشم گفت حالا منم طرف تو رو گرفتم اونم پیره بدل نگیر و اینا گفتم بمن مربوط نیست نیارش

  

ولی وقتی میخواستیم بریم تو راه شوهرم به پدرش گفته بود فلان جا بمون و سوارس کرد منم گفتم ولش کن و پیاده نشدم نشست سلام دادیم بعد گفت عروس من ازت معذرت میخوام کارم اشتباه بوده من اصلا بعضی وقتا قاطی میکنم نمیفهمم چکار میکنم منم سکوت کردم و شوهرمم باز ازم دفاع کرد و به پدرش گفت زن من خیلی خوبه تو نباید اینجوری برخورد میکردی همسرم نیتش خیر بوده بعد پدر شوهرم هم گفت من اشتباه کردم واقعا شرمنده ی عروسم هستم

  

بعدش که فراموش کردیم دو طرف و همه چی مثل سابق شد از یک ماه بعد اون ماجرا برادر شوهرم هر روز به همسرم زنگ میزنه که خیلی حالم بده اضطراب شدید دارم افسرده ام شوهرمم مرد ۳۸ ساله رو چندین بار برده دکتر اعصاب و روانشناس ولی خوب نمیشه اصلا حالش خیلی بده

  
بعدش که فراموش کردیم دو طرف و همه چی مثل سابق شد از یک ماه بعد اون ماجرا برادر شوهرم هر روز به همسرم ...

مثلا به شوهرم میگه تو برام وقت بگیر یک مرد بزرگه ولی انتظار داره شوهرم ببرتش دکتر و همراهش باشه حالا من که دخترم کوچکم ۳ سالش بود و بشدت اذیتم میکرد و دختر بزرگم حمله ی آسم ش گرفته بود و دکتر فقط حضوری نوبت میده اونم بعد ۴ ساعت نشستن تو مطب از نظر شما انتظار من زیاد بود که برادرش بیاد کمکم کنه؟؟؟!!!

  
کار همسرت اشتباه بود تو هم اگه رابطت با برادرشوهرت اینقدر بده که اینجوریفت نباید بهش پیام میدادی

رابطه من و برادر شوهرم خیلی عالی بود فک نمی کردم اینقدر بی فکر باشه نسبت به بچه ی برادرش حتی من به شوخی گفتم دیدی پدرت کارمون رو بی منت کرد یعنی قصدم درد ودل بود واقعا ما مثل خواهر و برادریم اون تهران سرباز بود من تهران زندگی میکردم هر هفته خونه ی ما بود یعنی برام‌مثل برادر کوچکمه

  
۲۰ساله عروسشونی اما هنوز نمیشناسیشون!من حتی پدرشوهرم با شوهرم بحث بینشون بیاد اصلا دخالت نمیکنم!چه ب ...

ببخشید از پول ما زده بود و خرج باباش کرده بود اونم بجای اینکه بگه دستت درد نکنه کلی بد و بیراه گفت 

  
خب پس حتما چیزی شده فاصله بگیر

اون نیومد کمک من بکنه حداقل بره برای دخترم حضوری نوبت بگیره بعد بگه تو اسنپ بگیر ببرش ولی الان خودش بیماری روحی روانی گرفته هر روز به شوهرم میگه برام وقت بگیر 

  

[QUOTE=345729704] اون نیومد کمک من بکنه حداقل بره برای دخترم حضوری نوبت بگیره بعد بگه تو اسنپ بگیر ببرش ولی الان خودش ... 

سعی کن فراموش کنی چون برادرشوهرت قبل‌تر از اینا بیمار بوده و الان وضعش حاد شده و نیاز به دکتر رو حس کرده برای خودش ....شاید اظطراب داره و میخواد داداشش همراهش باشه ....حق داری شما ،ولی بهتره دیگه توی گذشته نباشی عزیزم .که چرا برادرشوهر کمکم نکرد چرا این حرکتو زد ،چون اون بیماره اینجوری به قضیه نگاه کن از برادرشوهرت خرده نمیگیری اونوقت

خدایا جوری دستمو بگیر و بلندم کن که همه انگشت به دهن بمونن...(عدو شود سبب خیر ، اگر خدا خواهد)🤌🫡،(۲۹بهمن خبر بارداریمو شنیدم،خدایا ممنونم ازت،تو دلیمو حفظ کن و کمکم کن صحیح و سالم بغلش بگیرم)،از دوستانی که درخواست دوستی میدن معذرت می‌خوام نمیتونم قبول کنم....(خدایااااا شکرررررررت بابت پسر نازی که بهم دادی،خدایا ممنونم ازت ،امام حسین نوکرتم♥️)

نباید کینه ای باشی. زندگی خودتو خراب نکن. چرا انتظار داری همه فهمیده باشن و درست رفتار کنن؟ اگه اینجوری بود که نه جرمی بود نه جنایتی نه جهنمی نه هیچی. انتظارت رو از بقیه کمتر کن. تو داری خودتو میذاری جای اون و میگی چرا نیومده منو ببره دکتر. چرا فکر میکنی اون باید اینقدر فهمیده باشه؟ یکاری میگم انجام بده همه چی میاد دستت. تو خیابون وقتی ذاری راه میری، یه تومن پول رو عمدی بنداز پایین. ببین چند نفر میان بهت میدنش و چند نفر برمیدارنش؟ بعدش دیدت نسبت به آدما و انتظاراتی ک داری عوض میشه. طرف 20 بار رفته زندان بازم خلاف انجام میده. تو از برادر شوهرت انتظار داری اون موقع طرف تو رو میگرفت و کارتو انجام میداد؟ کینه بدل نگیر و ببخش، فراموش نکنا، از خودت براشون مایه نذار ولی ببخس، نه واسه اینکه اون لایق بخششه، چون خودت لایق آرامشی

[QUOTE=345729704] اون نیومد کمک من بکنه حداقل بره برای دخترم حضوری نوبت بگیره بعد بگه تو اسنپ بگیر ب ...

اره راست میگی ولی هیچوقت ازش نمی گذرم یه تعارف نزد بیام بچه رو دکتر بیریم آخرش دکتر تلفنی وقت نداد و من ساعت ۳ شب با دوتا دخترم اسنپ گرفتم و رفتم درمانگاه تخصصی ولی چون داروی دخترم رو هر دارو خونه ایی نداره نتونستم بگیرم و دخترم آسمش بدتر شد بعد ده روز که شوهرم اومد دوباره بردیمش متخصص آسم و آلرژی که دکتر گفت چرا اینقدر دیر اوردیش اصلا نمی بخشم نه پدرش رو نه برادرش رو 

  
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   zariqwp  |  18 ساعت پیش
توسط   bff_  |  1 روز پیش