چن روز پیش تو روستا بودم ساعت ۲شب زدم بیرون رفتم پیاده روی یه ده دیقه ای رفتم دیدم یه خانومی نشسته نزدیک ک شدم گفت آب نداری گفتم دارم آب دادم برداشت دبه رو بعدم اصن قشنگ خورد دیگه دبه مو داد منم برگشتم خونه وقتی اومدم دبه کااااملا پر بود اصن آبش نرفته بود درصورتیکه من دیدم خورد،نگین چرا اون موقع بیرون میری ،کلا هر شب میرم
وای صورتششش سیاههههه اصلا وحشتناک بود ... برگشتتتتتتت بود داشت میومد سمت مننننننننننن 😭😭
ما تازه اثاث کشی کرده بودیم یه شهر دیگه حیات خلوت داره خونه ولی دو طبقه ما طبقه دومیم وقتی وسیله هارو آوردیم شوهرم غروبش برگشت شهر قبلی که با صاحبخانه تسویه کنه وشبم موند خونه مادرش همون شهر من و دخترم تنها بودیم هنوز وقت نکرده بودم پرده ها رو نصب کنم آنتن هم وصل نبود دخترم داشت فیلم میدید رو پام دراز کشیده بود یهو چشمم خورد به پنجره دیدم یه گربه سیاه بزرگ چسبیده به شیشه داخل رو نگاه می‌کنه گفتم شانس منو ببین لابد بو غذا شنیده بعد یه دقیقه نموندش ماهم خوابیدیم صبح رفتم بالکن دیدم اصلا راه گربه ندارن و لبه پنجره به زور دو سانت میشد گربه واسه نشستن حداقل سی سانت جا میخواد صبح به همسایه بالایی گفتم گفت ده سال اینجاییم اصلا گربه بالا نمیتونه بیا هنوز که هنوز تابستون و زمستون از ترس پرده رو میکشم
بعدد دیدم داره میاد سمتممممم....زبونم بند رفتتتتتتتت میخاستم بگم بسمممممم الله...لال شده بودمممممم یعنی بدووووو بدووووووووو پریدددددددم از پله ها تو آسانسور....یعنی میگفتم الان تو آسانسور میاد قبض روح شدم ...
من متأسفانه اومدن دنبالم چند بار تو خواب که منو ببرن ، یه بار تو خواب یه موجود سیاهی منو کشون کشون داشت میبرد و می‌گفت به جن و انس قول دادم که تو رو ببرم ، دوباره خواب دیدم بازهم یکی اومده. دنبالم کشون کشون باز منو میبرد بعد من همش سوره و آیه میخوندم داد میزد سرم می‌گفت خفه شو وای خیلی بد بود
من تو این بیرون رفتنای شبونه زیاد میبینم ولی ب روانشناسم ک میگم میگه توهم زدی
بچه های خاطره دیگه هست بگم ؟؟؟
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
