دختر اولم که بیمارستان دولتی دنیا اومد چند تا دانشجو که پاچه میگرفتن هر چی میپرسیدم جواب نمیدادن کثافتا اخه بچم سیاه شده بود سه دور بند ناف دور گردنش بود
دختر دومم تا دنیا اومد به قدری سفید بود که دور ازجونش فکر کردم مرده اخه دکتر گفت وای چقدر سفیده و بردنش یه گوشه منم هی میگفتم بچمو بیارید ببینم چه شکلیه
و اما پسری که دنیا اومد فقط میخواستم ببینم پسره یا نه اخه همه میگفتن دختره سونو دروغ گفته تا دنیا اومد دکتر اورد بالا گفت نگاه کن پسرههه