بزرگ ترین مشکل و دغدغتون توی این لحظه چیه

خودم خیلی دغدغه و مشکل دارم ولی یه چیزی بدجوری ذهنمو مشغول کرده که در رابطه با من نیست 

خیلی حالم بد شد 

شوهرم میگه بریم اروپا. میدونم الان خیلیا فکر میکنن یا الکی میگم یا خوشی زده زیر دلم. ولی باور کن حوصله ندارم. با تور بخوایم بریم خیلی گرون میشه. خودمون باید بریم که خب همه کارش به عهده ی منه. از ویزا و بلیت تا هتل و پیدا کردن جاهای دیدنی. کلا هم آدمای مایه داری نیستیم و میدونم بعدا پشیمون میشم و میگم کاش پولش رو برای کارای مهمتر نگه داشته بودیم.

وای خدا 

دقیقا میفهمم چی میگی همیشه از درس نخوندم خجالت میکشم 

همیشه وقتی فرم هارو پر میکنم جایی به دروغ مینویسم لیسانس خیلی جاها الکی میگم دانشگاه رفتم 

مامانم میگه مهم نیست بهش فکر نکن یا حداقل برو آزاد ولی انگار این دانشگاه شده سوهان روح من و همه چیز زندگیم

البته خب منم تنش های خیلی خیلی  زیادی تجربه کردم دوسالش اول به لطف عمم یک سال تمام تو خونمون جنگ و دعوا بود بعدش هم خودم یک سالی درگیر عشق یک طرف شدم...لعنت بهش 

نمیدونم واقعا تهش چی میشه

شما شرایطش نداری الان بری ازاد؟

نمی‌دونم بخدا هیچی نمی‌دونم .... می‌خوام یک سال دیگ ام واسه فرهنگیان بخونم 

قربونت عزیزم انشالله شما هم زودتر بسازین تموم شه

بله