2777
2789
عنوان

امروز اولین سالگرد ازدواجمه خسته ترینم

| مشاهده متن کامل بحث + 6871 بازدید | 179 پست
تا جایی که لازمه سنگین برخورد کن و سرد و عصبانیتش خوابید بگو باید برام ثابت کنی ج... بودنمو خیلی بدد ...

من تو ماشین اگ داشته باشم روبرو نگاه میکردم


یدفعه یکی رد بشه و من چشمم بهش بخوره و شایدم نخوره اصلا یا متوجهش نشم اصلا بازم همینجوری فحش و ...


وای اصلا دیگه نمیتونم یادآوری کنم اینقد که حالم بد میشه ازش 


متنفرم از وجودش از رابطه باهاشم دیگه بدم میاد واقعا حسی بهش ندارم


یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

میگم این با این شکاکیت چه جوری میذار۶ شیفت بمونی

تازه طرحم شروع شده هنوز یه هفته نشده و کلا این هفته همش درگیر کارای اداری بودم هنوز نرفتم که شیفت باشم و اینا

ولی همینم همش میگه من خوشم نمیاد کار کنی(ولی تو دعوا میگه تا حالا هزارتومن تو این زندگی خرج نکردی در صورتیکه کل وام ازدواج و طلاهام و حواله ماشینی که برنده شده بودم رو فروختم بهش دادم که ماشین بخره تقریبا ۸۰۰ میلیون شد)

همشم میگه دوس دارم‌بیای قسمت اداری و چرت و پرتای خودش 


من تو ماشین اگ داشته باشم روبرو نگاه میکردمیدفعه یکی رد بشه و من چشمم بهش بخوره و شایدم نخوره اصلا ی ...

بببین من تا الان حرف از طلاق نزدم ولی این دقیقا شبیه دامادمونه طلاق بگیر 

شاغلم‌که هستی خداروشکر بچه نداری خواهرم من فقط بخاطر بچه هاش موند بخدا الان طلاق بگیری زندگی دو بردی اصلا بچه دار نشو حتی اگه مهربون شد چون این رفتارا برمیگرده تیک عصبیم داره؟ کودکی بدیم داشته؟ 


وای این ماشینو گفتی یاد زندگی خواهرم افتادم 😐

باز خواهر شما یکیو داشت بهش دردشو بگه منکه خانوادم فکر میکنن خودم گل و بلبله زندگیم و از اونا غافل شدم و بیخایلشون شدم کلا 

در ضمن خواهر هم‌ندارم 

باز خواهر شما یکیو داشت بهش دردشو بگه منکه خانوادم فکر میکنن خودم گل و بلبله زندگیم و از اونا غافل ش ...

خوارد من پول از زندگیش میباره هیچ آرزویی نداره تو دلش اما کاملا افسرده شده تووخونش دقیقا شبیه همسر شما شوهرش عمل میکنه من یه لحظه فکر کردم هووشی😅

بببین من تا الان حرف از طلاق نزدم ولی این دقیقا شبیه دامادمونه طلاق بگیر شاغلم‌که هستی خداروشکر بچه ...

من نمیدونم کودکیش چجوری بوده خیلیم درگیرش نشدم ک ازش بپرسم ولی اون خیلی از من میپرسه که مثلا زیر پای منو بکشه ( جالبه خودش مشکل داره دنبال اشکال تو کودکیه منه که همه چیو بندازه گردن خودم ) البته مثلا زرنگ هم هست تو مواقعی که حالش خوبه و اوکییم میپرسه مثلا 

ولی خودش بعضی وقتا میگه یه چیزایی که مثلا باباش کتکش زد و دندونش شکست چون داشت میخندید زیاد یا یچیزای اینجوری 

ولی من چون پدرم سر مادرم هوو اورده اینو همش میکوبه تو سرم و میگه عقده ای بار اومدین و میگه پدرت ولتون کرد و دمش گرم و دمش گرم که مادرتو ول کرد خوب شناختتون چقد زرنگ بود که ولتون کرد و رفت 

خیلی بی غیرته 

در ضمن خودش خیلی مواظبه بچه دار نشدنه 


خوارد من پول از زندگیش میباره هیچ آرزویی نداره تو دلش اما کاملا افسرده شده تووخونش دقیقا شبیه همسر ش ...

منم شرایط طلاق ندارم با توجه به اینکه اولا انتخاب خودم با پا فشاریه زیاد خودم بوده 

دوم اینکه خانوادم اصلا از هیچی خبر ندارن 

سوم اینکه مشکلات زیادی دارن دلم‌نمیاد سرشون آوار بشم مامانم تقریبا افسرده هست قرص اعصاب میخوره 

[QUOTE=345570089]من نمیدونم کودکیش چجوری بوده خیلیم درگیرش نشدم ک ازش بپرسم ولی اون خیلی از من میپرس ...

واقعا سرکوب و اینا نمیزد 

یادم‌نمیاد زده باشه 

اگرم بوده در حدی نبوده جدیش بگیرم ولی این اواخر که نزدیک عروسیمون بود خیلی بدتر داشت میشد ک دیگه بازم خودم انگار قفل و زنجیر شده بودم و جرئت نمیکردم به خانوادم بگم نمیخوامش چون بهم گفته بودن انتخاب خودته و ما راضی نیستیم مخصوصا پدرم 

واقعا سرکوب و اینا نمیزد یادم‌نمیاد زده باشه اگرم بوده در حدی نبوده جدیش بگیرم ولی این اواخر که نزدی ...

گره کور افتاده به زندگیت عزیزم  فقط از خدا بخواه خالصانه که زندگیتو درست کن یه جورایی راه برگشت رو بستی به روی خودت اما بازم میگم تلاش کن مهریتو بگیری یه خونه بگیری و مهاجرت کن برو خداروشکرکه شما پزشکیا راحته مهاجرت براتون 

در کل آرزو میکنم به آرامش برسی ولی همیشه به خودت بگو نباید کار احمقانه کنم 

گره کور افتاده به زندگیت عزیزم فقط از خدا بخواه خالصانه که زندگیتو درست کن یه جورایی راه برگشت رو ب ...

از ساعت ۹ ونیم اینجا بالا پشت بوم نشستم 

متنفرم از اینکه برم دوباره تو اون محیطی که داره نفس میکشه نفس بکشم 

لحظه شماری میکنم بره سرکار 

از دستش دلم‌میخواد سر به کوه و بیابون بزنم 

نمیذاره تکون بخورم نمیذاره یه مسافرت با خالم برم وقتی نیست نمیدونم چیکار کنم

همش وعده سر خر من بهم میده 

کاش خدا ببینه و دلش برای مادرم بسوزه که من‌اضافه نشم به غمهاش و یکم اوضاعمو روبه راه کنه 


مطمئنم نه باهام‌میاد مشاوره نه اصلا قبول داره مشاوره رو اصلا هیچ چیزی رو قبول نداره احمق بی سواد

عزیزم فرد دو قطبی قابل درمان نیست متاسفانه و زندگی باهاش ن مرگ تدریجیه . یه فکر اساسی بشین برا خودت بکن 

کاش حداقل مرگم زودتر برسه 

واقعا دیگه غمی نیست که توی زندگی تجربه نکرده باشم 

هر کی اول زندگیش بهتربن روزاشو میگذرونه من یروز خوش نداشتم و تو این یسالکلا یک ماه حالم خوب نبوده 


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز