من حدودا وقتی ۶ یا ۷ سالم بود
یه پسر دایی دارم که اون موقع یه گوشی داشت من هر موقع گوشی رو ازش میخواستم که باهاش بازی کنم میگفت باید بیای پیش خودم بازی کنی من هر جور میشستم میگفت نه اینجوری بشین ( طوری بود که کف پاف به زمین چسبیده بود زانوهام بالا بود ) و با من ور میرفت منم اون موقع بچه بودم نمیدونستم چیکار میکنه
این موضوع اصلا یادم نبود حالا چند وقت پیش به طور اتفاقی یه جرقه ی خورد به ذهنم یهو یادم اومد اوایلش اصلا حالم خیلی بد بود الانم ذهنم خیلی درگیره هر وقت میبینمش حالم ازش بهم میخوره واقعا کاش هیچوقت یادم نمیومد بدبختی که هست من اینو تو مهمونی ها خیلی زود زود میبینم
واقعا حالم بد میشه و ذهنم تا چند وقت درگیره
شاید برای شما چیز مهمی نباشه ولی نمیدونم حس خیلی بدی بهم دست میده
بنظرتون پیش مشاوره برم
یه راه کار بدید از این حس بد خلاص شم
کمکم کنید
من الان ۱۷ سالمه
اون ۲۵