2777
2789

من یکیش ک خیلی جدی بود،باهم جهیزیه خریدیم.خونه رهن کردیم..بهم خورد ‌.شوهرم خداروشکر وضعش خوبه.ازدواج کردم.خاستگار سابقم تو پارک شهرمون کانکس های هست قلیون و خرید تنقلات کنار پارک دارن.فروشنده هس تا من میبینه خودش قایم میکنه و فرار میکنه.انگار خجالت می کشه

فقط 17 هفته و 3 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

ای آه از این زندگی...

پرستار بود چنوقت پیش ازدواج کرد با همکارش 

یکیش که همچنان گیر سه پیچ دارن خونوادگی 

دوتاشونم که هنوز مجرده

اینارو من از اینور اونور می‌شنوم چون اصلااااا مامانم به روم نمیاره که فلانی خواستگارم بوده چون سنم کمه

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

اطلاع ک‌نه ولی یکی روزانه استوری های وات مو چک میکنه اولین نفر😐

از زندگیشون اطلاع نداری.اون قبلی ک داغون و نابود شد...پسره ورزشگار مربی ورزش هیکلی بود یهوی بعذ ک نشد نامزد بشیم..دیگه ندیدمش تا زمانی دیدمش لاغر بهم ریخته.اصلا زندگیش بهم ریخت.الان نمیخاد من ببینمش

فقط 17 هفته و 3 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

ای آه از این زندگی...

پرستار بود چنوقت پیش ازدواج کرد با همکارش یکیش که همچنان گیر سه پیچ دارن خونوادگی دوتاشونم که هنوز م ...

اها درسته...من یکی هم بود ی بار دیدمش اینقد سریش شد و پروبازی دراورد ک خداخواست گم شد از زندگیم

فقط 17 هفته و 3 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

ای آه از این زندگی...

اها درسته...من یکی هم بود ی بار دیدمش اینقد سریش شد و پروبازی دراورد ک خداخواست گم شد از زندگیم

فک کن اینی که میگم سریشن عمش انقدددد قربون صدقم میره خواهراش انقد بغلم میکنن دیگه خندم میگیره 😂😂

فک کن اینی که میگم سریشن عمش انقدددد قربون صدقم میره خواهراش انقد بغلم میکنن دیگه خندم میگیره 😂😂

چرا قبول نکردی؟

فقط 17 هفته و 3 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

ای آه از این زندگی...

یکیشون همکارمه😂

یکیشونم رفته آلمان 

یکی دیگه هم خبری ندارم فقط میدونم زن داره

  تو که باشی پیش من خنده به دردا میزنم حتی اون لحظه که از شکنجه ها جون میکَنم تو دلیلِ سبزِ ریشه امی تو خاک این کویرچرا خم شه قامتم، زرد بشه روح و تنم؟که جواب موندنم، اَرّه سر ساق شداگه فردایی باشه من با تو می سازمبرد من وقتیه که به تو می بازم توی این روزای شوم، شده کل آرزومروز آزادی بیاد حبس بشم تو بغلت بین دستات برسم به اوج پروازمبا لبات فاتحه ی هر غمیو می خونم من به آرامش وحشی چشات مدیونمیه پناهنده ی ترسیده ی تنهام اماپشت مرز تن تو تا به ابد می مونم منو از این غم جاودانه آزاد کن

یه خواستگار داشتم هم محلیمون بود ۱۵ سالم بود 

۸ سال ازم بزرگتر بود خونه داشت 

قیافه اش هم متوسط بود ولی خیلی خیلی بدجور سختگیر بود روز خواستگاری لیست خط قرمزاشو می‌گفت 

فضای مجازی تعطیل

چادری بشی 

و.....


مامانم خودشو می‌کشت می‌گفت قبول کن خیلییی پسر خوبیه

وقتی گفتم نه 

مامانم تا یک هفته گریه میکرد کلی هم سر و صدا میکرد تو عقل نداری نمیدونی چی خوبه چی بد 


الان یکساله ازدواج کردم شوهرم کورده اومدیم کرمانشاه زندگی میکنیم 

مامانم اصلااااا راضی نیست هنوزم غصه اون خواستگار رو میخوره 

ابجیم میگه حتی بعضی وقتا گریه می‌کنه 😐😂

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز