یه خواستگار داشتم هم محلیمون بود ۱۵ سالم بود
۸ سال ازم بزرگتر بود خونه داشت
قیافه اش هم متوسط بود ولی خیلی خیلی بدجور سختگیر بود روز خواستگاری لیست خط قرمزاشو میگفت
فضای مجازی تعطیل
چادری بشی
و.....
مامانم خودشو میکشت میگفت قبول کن خیلییی پسر خوبیه
وقتی گفتم نه
مامانم تا یک هفته گریه میکرد کلی هم سر و صدا میکرد تو عقل نداری نمیدونی چی خوبه چی بد
الان یکساله ازدواج کردم شوهرم کورده اومدیم کرمانشاه زندگی میکنیم
مامانم اصلااااا راضی نیست هنوزم غصه اون خواستگار رو میخوره
ابجیم میگه حتی بعضی وقتا گریه میکنه 😐😂