مامانم همه طلاهاشو گرفت خونه درست کردن دیگه پس نداد
اومدن یه ما کرونا دادن بعد سریع دوییدن رفتن انوقت برای عمم گوسفند قربانی کردن
مامانم تا عروسی کرد اونا ماشینو فروختن بعد که بابام ماشین خرید مجبور کرد کلیدو بزاریم رو ماشین اونا استفاده کنند
هروقت میرفتیم خونشون با پسرش داد و هوار میکرد ما بریم
یبار ماشین لباسشویی روشن کردیم میز زد شکوندو...
میره باغ ما میوره های ماو میکنه پولشو میریزه به حساب اونیکی پسرش و...
انقد زیاده به خدا مامانم همش گریه همش مامانمو تحقیر میکرد مجبورش میکرد کارای خونشو بکنه....
خیلی به خدا هرجا مارو دعوت میکنند به ما نمیگه غذا های موندشو میاره ما بخوریم
بابامو پر میکنه میندازه به جون ما