امروز دوستم زنگ زد و گریه که شوهرم خیانت میکنه
من چون از شوهرش متنفرم متاسفانه جانبدارانه نگاه میکنم علت تنفرمم به خاطر حس بدی هست که ازش میگیرم
قضیه اینه شوهر دوستم وضعش خوب بود و هم کلاسیشو میخواست سر یک ماجرایی رابطه نزدیک به ازدواجشون بهم خورد،دخترخانم منتظر اقا میمونه ولی دوستم خودشو به اقا نزدیک میکنه و با توجه به اینکه اقا میگفت نمیخوام خودشو با ..مجبور کرد که ازدواج کنند.وضیت مالی اقا خیلی بالاتر از دوستمه
از اوا اون اقا میگه نمیخوامت من اونو دوست دارم تو خیالمم با اونم
دختر خوبیه و میدونم پاکه .
سمت دختره رفته ولی دختره دیگه قراری نذاشته ولی تو پیام ها مرده خودشو برای دختره میکشته تولدش هرسال تبریک میگفته
به دوستمم کفته اون قلبمو فتح کرده بود تو منو با ..گول زدی
من به دوستم گفتم ادامه این ازدواج فقط ناراحتیه و بس
طلاق بگیر ولی راضی نمیشه به خاطر اسایشی که داره درحالی که میدونم روحش داغونه
زندگی با این خفت رو من بهش کفتم تموم کنه