نه اصلا خونش که نمیرم، چون دعوت نمیکنه.
یه بارم بابام بی خبر از من شوهرمو برداشت برد اونجا تا ۱۱ شب گرسنه برگشته بود
یه تخم مرغ نیمرو نکرد بده به شوهرم مثلا تازه داماد رفته خونش
هی مرور میکنم کاراشو میبینم حتی کمش بوده رفتارم.
منم اولش همین کارو کردم به بابام اینو گفتم ولی دیوونه شده بود
عمم خداشه ینی اصن من براش مهم نیستم خواهرش مهمترینه براش
همیشه هم عمم تو کاسش گذاشته ها اصن اینجوری نیست که رابطشون دو طرفه باشه ولی این همیشه اونوری غش میکنخ
اگه من بدونم توی سر بعضی پدرای ایرانی چی میگذره خیلی خوبه
عمه من ۷ ساله دقیقا ۷ ساله یه زنگ به بابام نزده ۳ تا بچه زاییده ما نفهمیدیم هنوزم ندیدیمشون اینقدر ارتباطا تیره و تاره
چون شوهرش با آقازاده ها رفت و آمد میکنه برادر پیر بازنشستشه سادشو در حد و اندازه ای نمیبینه که حتی یه زنگ بهش بزنه اونوقت بابام سر همین عفریته با من قهره چرا؟؟؟ چون توی بحث بهم گفت زبون دراز منم گفتم به خواهرت رفتم بعدش عصبانی شد
خوب کردی الان متاهلی و خونه جدا ...قشنگ کات کامل کن...
هرجام دیدیش سلام علیک کن فقط...رفت وآمد نکن والی زندگیتو خراب میکنه دور از جان
خوب کردی زنیکه عوضی چه پرو هست
