روحی همه حس های دنبا رو با هم داشتم.ترس استرس شادی هیجان .....
به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم می گذردآنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند..لحظه ها عریانند.به تن لحظه خود، جامه اندوه مـپوشان هرگز…!!زندگی ذره کاهیست که کوهش کردیم زندگی نام نکویی ست که خارش کردیم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
قبل زایمان یکم استرس داشتم ولی ذوقم بیشتر بود بعد زایمان هم کلی ناراحتی پیش اومد که حالم افتضاح شد از نظر جسمی هم چون چند روز اول خونه مامانم بودم خوب بودم مامانم نمیزاشت تکون بخورم بعدش هم که رفتم خونم که با مادر شوهرم یه جا زندگی میکردم داغون شدم چون چون همش کارای خونه رو باید انجام میدادم
خیلی دوستت دارم همسر عزیزم تو بهترین هدیه ی خدایی برای من زندگیم وقتی قشنگ تر شد که دخترم به جمع دو نفرمون اضافه شد...همه بهم میگن خیلی صبوری واسه همین اسم کاربری مو گذاشتم صبور...دوستتون دارم عزیزای دل