2777
2789
عنوان

خواهشا خودتونو بدبخت نکنید

1125 بازدید | 66 پست

نیتم فقط درد و دله و اینکه به عنوان دختری که به اصطلاح هنوز اول راهه به همه بگم اشتباهات منو تکرار نکنید ، انقد خودتونو کوچیک نکنید ......... 17 سالمه و دقیقا دوسال پیش که همه ی هم سنام درگیر درس و ایندشون بودن من درگیر خیلی چیزا شدم که وقتش نبود.. شایدم اصلی ترین دلیلش خانوادم و محبتی بود که هیچوقت بهم ندادن و باعث شدن محبتو دوست داشتنو . پدرم نظامیه و سختگیریاش و حساسیتاش و اخلاقای خشکش باعث شدن من تو این سن خیلی از موهام سفید شن ، دوسال پیش با یکی اشنا شدم ، بغل دبیرستانمون یه مفازه بود که برای دایی یه پسر بود ، چون راه خونه ی ما از اون سمت نبود من هیچوقت اونجا نمیرفتم و تاحالا ندیده بودمش اما یه روز با دوستام قرار گذاشتیم بعد مدرسه بریم بستنی فروشی و بستنی بخریم ، لبنیاتی بغل مغازشون بود . بقیشو پایین میزارم

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

لبنیاتی بسته بود ولی خب چون دیگه جمع شده بودیم تصمیم گرفتیم بریم همون مغازه ( فروشگاه مواد غذایی خیلی بزرگ ) ... رفتیم اونجا بستنی با بچه ها بگیریم که من پسره رو دیدم . از همون لحظه ازش خوشم اومد ، گفتم شاید زودگذره ، یه ماه صبر کردم به کسی نگفتم

ازش اطلاعات گرفتم گف اسمش محمده و اینا . هر روز به بهونه ی خوراکی گرفتن میرفتم مغازه میدیدمش . دیگه یه جوری شد که ناخوداگاه همه ی دوستام فهمیدن  قشنگ از درسام دور شدم رشتمم ریاضیه خیلی حساس بود

دیگه انگار خودشم فهمیده بود ، شیش ماه گذشت به پیشنهاد دوستام با هزار تا زور شمارشو پیدا کردم و اولین اشتباهم همونجا بود که بهش پیام دادم و گفتم ازش خوشم اومده . اونم خیلی جدی رفتار میکرد کلا خیلی جدی عه مدلش ، البته تو ظاهر اینجوری بود .. با هزار تا زور راضیش کردم . قرار شد به بهونه ی کلاس زبان بریم بیرون . دومین اشتباهم همین بود که زبانمو پیچوندم و باهاش رفتم بیرون و باعث شد حس کنه چقدر بزرگه

دیگه انگار خودشم فهمیده بود ، شیش ماه گذشت به پیشنهاد دوستام با هزار تا زور شمارشو پیدا کردم و اولین ...

خودت سرزنش نکن رفاار هر دختر عاشقی همینه

اگه امضام میخونی برای امام زمانت صلوات بفرست 🥰😍

گذشت و چند بار زبانو پیچوندم و باهم بیرون رفتیم تقریبا باهم خیلیییی خوب شدیم . تا اینکه یه روز رفتیم بیرون و وقتی رسوندتم بهم پیام داد گفت ما بدرد هم نمیخوریم . همونجا بود که اشتباه بعدیمو انجام دادم و هی خواهش و ... که چرا اخه . تهشم گفت نمیشه و خدافظی کردیم .... اصلا ما بدرد هم نمیخوردیم فذهنگامون فرق میکرد همه چیمون . تعریف از خود نباشه اما من قیافه ی خوبی دارم ، تو خانواده ی ما ازاد بودن اصن چیز عادی ای نیس ، طبقه اجتماعیمون فرق میکرد .. اونم یه پسر بود که قیافش متوسط بود حتی خیلیا میگفتم اخه اییین؟ تو مغازه داییش کار میکرد و خب ....  حلاصه یه هفت ماهی گذشت تا پارسال

من خیلی دلم براش تنگ شده بود کارم این بود که فقط بهش فکر کنم . ترم اول همه ی درسامو افتادم اصن یه ادم دیگه شده بودم ... دلم انقد براش تنگ شد که دوباره بهش پیام دادم و این اشتباه بعدیم

پیام دادم و حرف زدیم و اینا بازم باهم خوب شدیم . من کارم این شده بود که همش بهش اهمیت بدم شاید بهمه دوسش دارم . دوماه گذشت اخر دوستم گفت خب بهش بگو تکلیفت معلوم شه منم با هزار تا بدبختی یه وویس گرفتم و گفتم دوست دارم و .. اونم در جوابش فقط گفت خیلی دختر قوی ای هستی که اینارو گفتی و بعد پیچوند بحثو دیگه کارم این شده بود که دم به دیقه بگم دوست دارم عاشقتم بیا باهم باشیم و ... قشنگ خودو کوچیک میکردم که کاش همونموقع خدا منو میکشت

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز