دختر ۲۲ ساله ایی که ۱۴سالگی برا بار اول سر سادگی و خامی با ی پسر ارتباط میگیره(درحدپیام) خانوادش متوجه میشن بشدت ازار میدن تاحد جنون میبرنش خودکشی ناموفق داره، پدرش بعد ۴سال باهاش حرف نمیزنه، دوتا از برادراش هنوز باهاش قهرن و همیشه حرفای سرد بهش میزن حس نجس بودن و هرز بودن بهش میدن،تا حالا نتونسه ی اهنگ گوش بده پیش خانواده چون فکر میکنه خانوادش فکر میکنن از سرعاشقی داره اهنگ گوش میده از بی حوصلگی و فرار از فکر و خیال به گوشی ک پدرش تو ۲۰سالگی با ده روز گریه براش گرفته پناه میبره اما برادرش همیشه بهش میگه تو سرت تو گوشیه الان این دختر سریع عصبی میشه الخصوص نسبت به خانواده و این دو برادر، درحدی ک خودش رو میزنه و جیغ میزنه، دانشجو به اصرار خانواده اخر هفته میاد خونه اما هرموقع میاد با برادرش دعواش میشه
درحدی جنون داره که هنگام عصبانیش قابلیت کشتن ادم رو هم داره به شدت شکاک شده و خانوادش زمانی که پچ پچ میکنن فکر میکنه از این دارن میگن
الان سوال داره که چکار کنه نجات پیدا کنه از خانواده سمیش
خاستگاراشم درحدی نبودن که بتونه خوشبخت بشه و از پیش اینا بره
حس میکنه خدا اصلا اینو ادم حساب نمیکنه که این همه غم بهش داده