بچها همین که اینا رو مینویسم گریه میکنم. داداشم امروز با زنش رچی به دهنشون رسید بهم گفتن. چون با ما زندگی میکنن پسر کوچولوشون همه وسایلو بهم میریزه. گفتم بچتو بگیر به زنش. اونم گفت به تو ج.. ده ربطی نداره. همینطوری مات موندم داداشم ازش طرفداری کرد. مادرم باشون درگیر شد زنش کلی بهش فحش داد. مامانم رفت تو اتاق خودشو بکشه من جیع زدم. داداشم برداشت یه طرف اورد طرفم خواست بزنه ت سرم. نذاشتم با دست زد. گریه کردم بهم گفت جن.. قلبم هزار تیکه شد. حمله پنیک بهم دست داد الان دیمه نمیدونم چیکار کنم دیگه نمیتونم ادامه بدم