از اول زندگی مشترکشون با فامیلای بابا مشکل داشت،اونا واقعا آدمای عوضی و حروم لقمه ای هستن قبول دارم من،
ولی این زن سیاست نداشت که زندگیشو انقد تو طوفانِ دعوا رها نکنه و بچه هاشو تو جنگ و دعوا بار بیاره.
مشکلی با اینکه میخواد طلاق بگیره ندارم با منم قهره یک ماهه،فقط گفته حالا که دارم زندگی خودمو میپاشونم زندگی همه اونایی که این مدت اذیتم کردنم نابود میکنم.
خواهر کوچیکمم مجرده دلم براش میسوزه
خودم جلوی شوهرم و خونوادش آبروم میره
استرس گرفتم بدنم یخ زده،هیشکی نیست بهش پناه ببرم