از وقتی چندتا آشنا هاشون اومدن ی بند به اونا چسبیده
یعنی چسب ها
با اینکه بهش تیکه میندازن ولی این باز نزدکیشونه
اومدن خونه گرفتن بعد وسایل میخواستن جا به جا کنن این صدسال کمک هیچکس نمیده
حالا ک بهش زنگ نزدن بره انقد ناراحته 😕
گفتم منو ببر بیرون ی جوری عصبانی شد همش نگاه ساعتش میکرد زودتر بره سمت اونا