قبل ازدواج عاشق یه پسری بودم اما هیچ وقت نفهمید بعدازدواج یکی از دوستام زن برادرش شد وبهش گفت اونم گفته بود باهاش کاردارم باگوشی دوستم زنگ زد بهم گفت یه دیقه بهم زنگ بزن میخام یه چی بگم گفتم ن نمیشه نمیتونم خلاصه گفت ک تو از علاقت ب من ب کسی دیگ چیزی گفتی گفتم ن اصلا گفتم اهاخوب هیچی بعدم گفت من قصد رابطه بازن متاهل ندارم و ازاین حرفا بعدم خدافظی کرد حس بدی دارم انگار دلم میخادش یکم نصیحتم کنید
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
کلا بهمم ریخت من واقعا قصد خیانت ندارم الان بین احساسم و وجدانم جنگ ب پا کرده واینک پسره گفته اهل را ...
اره کارش بد بوده که زنگ زده.. این احتمالا یا میخواد ازدواج کنه میترسه خانمش بفهمه بعدا.. یا با کسی درارتباطه بازم میترسه اون طرف بو ببره.. شایدم خواسته ذهن تو رو درگیر کنه که باهاش وارد رابطه بشی
ن من اصن شمارش ندارم ب دوستمم گفتم وای بحالت شمارمو بدی ب شوهرت میگم
خوب دیگه تو که کاری نمیکنی و قرار نیست بکنی پس کاره اشتباهی نکردی بزار فکر کنی چه اهمیتی داره گذراست
من با استعداد بودم، یعنی هستم ؛بعضی وقت ها به دست هایم نگاه میکنمو فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی بشومیا یک چیز دیگر، ولی دست هایم چه کار کرده اند؟یک جایم را خارانده اند، چک نوشته اند، بند کفش بسته اند،سیفون کشیده اند، دست هایم را حرام کرده ام، همینطور ذهنم را ...!